سلام دوستان
من چهارشنبه ا يعني 30 تير 89 ساعت 8:30 در سوريه مصاحبه داشتم و خوشبختانه قبول شدم. ميخواستم آخرين اطلاعات خودم رو در مورد مصاحبه و سفر به سوريه براتون بنويسم.
اول از اطلاعات آفيسر ها شروعميكنم كه ميدونم همه منتظرش هستيد:
در حال حاضر سه آفيسر در سوريه هستند:
1) يكي خانم سونيا كه يك خانم قد بلند با موهاي كاملا كوتاه و حدودا چهل ساله. كه بسيار شمرده و قابل فهم ولي با صداي آهسته حرف ميزند و كلا تمام كيسهاش توي دو روزي كه من اونجا بودم قبول شدند بجز يك زن و شوهر ايراني كه مدارك كاريشان مشكل داشت. كلا آدم بسيار مثبتي است و در اتاق شماره 1 مينشيند و از اكثر بچه ها فيش حقوقي خواست.
2)دوم آقاي كريستسن كه يك مرد با قد متوسط و چهره سبزه و موهاي كاملا تراشيده است كه بسا بلند و تند حرف ميزند به طوريكه صداش كاملا در لابي شنيده ميشد. ولي برخلاف ظاهرش فرد خوبي بود و اون هم اكثر كيسهاش قبول شد و اكثرا از بچه ها CV به زبان فرانسه خواست كه در اتاق شماره دو مي نشست (اتاق سمت چپ)
3) نفر سوم هم سيمون فارست معروف بود كه من و همسرم با اون مصاحبه داشتيم. سيمون يك مورد چاقالوي دوست داشتني حدودا شصت ساله است كه موهاي سفيد دارد و ظاهرا سرپرست و ارشد اونجاست. بر خلاف آفيسر هاي ديگر كه يك اتاق شيشه اي داشتند يك اتاق كاملا جدا و مديريتي داشت و بين ما و اون هيچ شيشه اي نبود و بسيار راحت بوديم. حتي در انتها از خوشحالي اونو بغل كرديم. :-)
بسار شخص مثبتي بود.
ادامه دارد ....
ادامه 2 ...
دوستان يك كم هم در مورد كيس خودم بگم:
من و همسرم هر دو ليسانس كامپيوتر هستيم و در زمينه تحصيليمان كار ميكنيم. بچه و فاميل در مونترال و امتياز خاص ديگري هم نداريم. مهر ماه بدون هيچ پيشزمينه فرانسه اي نزد يك معلم خصوصي زبان فرانسه را شروع كرديم و اواخر ابان ماه مداركمان را با راهنمايي ايشان رسال كرديم و حدودا اوايل بهمن فايل نامبر مون اومد و در ارديبهشت هم براي 30 تير به مصاحبه دعوت شديم. و دو روز قبلش يعني 28 با پرواز ايران اير به سوريه رفتيم و در هتل Cham Plac واقع در خيابان مي سلون به فاصله 15 دقيقه تا سفارت كانادا مستقر شديم. ( هتل بسار شيك و تميزي بود و اكثرا مهمانها اروپايي بودند)
خوب مصاحبه رو ادامه ميدم: ما راس ساعت 8:00 بسيار خوش تيپ وارد سفارت شديم. من يك كت و شلوار طوسي تيره همراه با كراوات همرنگ و خانمم هم يك كت و شلوار طوسي روشن پوشيده بوديم. به محض ورورد منشي اونجا بعد از كنترل پاسپورتهاي ما و علامت زدن در ليست به ما اعلام كرد كه برگه قرارداد مالي رو اگر پر نكرديد به ما بدهد كه نسخه جديدش رو با خودمان برده بوديم و حدود 12 هزار دلار هم اعلام كرده بوديم همرا با گواهي تمكن مالي از بانك. حدودا ساعت 8:40 آقاي سيمون از در قسمت منشيها بيرون اومد و ما رو صدا زد. ما بلند شديم و به ايشان روز بخير گفتيم ويه ذره هم خودمون رو لوس كرديم و دويستا لبخند بهش تحويل داديم. ما رو راهنمايي كرد و از قسمت اداري عبور داد و به اتاق خودش برد كه يك ميز مديريتي توش بود با يك كامپيوتر و يك كتابخانه پر از پرونده و چيزاي ديگه. (نقاشي نوه هاش رو هم زده بود به ديوار كه موضوع خوبي بود براي ارتباط برقرار كردن باهاش).
بچه ها تنها چيزي كه بي اندازه اهميت داره اينكه استرس خودتون رو كنترل كنيد و از اول تا اخر مصاحبه بهش لبخند بزنيد و سعي كنيد باهاش دوست باشيد. اصلا نترسيد. آدم بسيار خوبيه. در پست بعدي ادامه مصاحبه و سوالات پرسيده شده و نحوه امتياز دهي رو براتون كاملا ميگم. فعلا بريد بقيه درستون رو بخونيد. فرانسه از همه چي واجبتره بخدا ....
ادامه دارد ...
دامه 3 :
خب بعد از ورود به اتاق آقاي سيمون تعارف كرد كه بشينيم و به ما گفت كه لباستون خيلي به هم مياد و ما تشكر كرديم. بعدش با اشاره به اسمش كه روي تابلوي كوچيكي روي ميزش بود خودش رو معرفي كرد و شرايط ما رو در مصاحبه تشريح كرد و گفت يه چك ليست داره كه از روي اون مارو ارزشيابي ميكنه و ما هم با لبخند وانمود كرديم تمام حرفاشو فهميديم البته زياد اغراق نكرديم كه يه وقت نگه حالا توضيح بديد من چيگفتم. فقط گهگاهي با لبخند سر تكون ميداديم و تاييد ميكرديم. حدودا 80 درصد حرفاشو فهميديم و اين خودش استرس ما رو كم كرد. بعدش خواست پاسپورت منو ببينه. ما هم تقسيم وظايف كرده بوديم و مدارك رو توي يه كيف كه با ديوايدر همراه با ليبل از هم جداكرده بوديم گذاشته بودينم و خانمم مسئول اون بود . من هم سرچها رو پيش خودم گذاشته بودم تا به موقع به آفيسر بدم. سرچهاي كاريمو گذاشته بودم سمت چپ خودم ، سرچهاي كبك و مونترال و كانادا رو گذاشته بوديم وسط و سرچهاي كاري خانمم رو سمت خودش. اينجوري من كه نفر اول بودم و بيشتر سوالها از من پرسيده ميشد ديگه درگير پيدا كردن مدرك و دادن اون به سيمون نبودم.
بعد من سريع بهش گفتم كه ما چون كارمون رو بعد از فرمهاي اوليه عوض كرديم، فرم جديد آورديم و اونارو بهش دادم. و اونهم فرمها را باز كرد و يه راست رفت سر قسمت تحصيلي من. من چند تا مشكل هم داشتم كه نگرانش بودم كه در ادامه ميگم. يكي اينكه خاله هاي من همه تورنتو و ونكوور بودن و من هم قبلا سال 2008 براي فدرال اقدام كرده بودم و پروندم هنوز باز بود.
ادامه دارد ...
ادامه 4 ...
من توي تجربياتم به اين نكته رسيدم كه وقتي آفيسر بخوادكسي رو قبول كنه اينكارو ميكنه و در همون نگاه اول تقريبا تصميمشو ميگيره. ولي از اونجاييكه سليقه هاشون با هم فرق داره بنظر من شما هر چي مدرك به نظرت ميرسه ببر. توي سوالات من در مورد قرار داد كاري هم پرسيد كه بهش ميرسم.
اما ادامه:
همانطور كه گفتم من چون پروند باز فدرال باز با ذكر شهر تورنتو در آن و وجود اقوام در اونجا داشتم نگران بودم ولي براشون حسابي جمله آماده كرده بودم كه دليل بيارم ولي خوشبختانه آفيسر من جناب سيمون با اينكه در فرمها به اين نكته اشاره كرده بودم تا يكموقع دروغ نگفته باشم ، اصلا به اين موضوعات اشاره اي نكرد و گير نداد و بعد از مصاحبه هم وقتي قبول شدم و براي تشكيل پرونده جديد فدرال رفتم مشكلي بوحود نيومد و به من گفتند ميتوني پرونده فدرال قبلي را باز نگه داري و هر وقت خواستي كنسل كني به ما اطلاع بده تا پولتو پس بفرستيم چون هنوز بررسيش شروع نشده.
راستي يه نكته اينكه من سوء پيشينه رو هنوز نگرفته بودم ولي مسوول فدرال گفت اشكالي نداره و ميتوني فايل نامبر فدرالتو بگيري و من هم كه فرمها رو از قبل پر كرده بودم با نسخه دوم ترجمه هام دادم و بدون هيچ مشكلي فايل نامبر جديدم رو گرفتم. اين اكثر بچه ها توي سفارت نميدونستند. پس اگر سوء پيشينه هم نداريد بعد از قبولي در همان سوريه مي تونيد پرونده فدرالتون رو تشكيل بديد.
ادامه 5 ...
خوب آفيسر بعد از اينكه فرمهاي جديد منو ديد از من اصل مدرك ليسانسمو خواست. و بعد از پرسدن اطلاعاتي در مورد دانشگاهم شروع كرد در دفترچه قطوري كه داشت دنبال اسم دانشگاه من گشت و از بخت بد من اسم دانشگاهم رو پيدا نميكرد. دانشگاه من غير انتفاعي بود و يكبار هم تغيير نام داده بود. خلاصه با هر بدبختي بود بعد 15 دقيقه به كمك منشي هاش از توي اينترنت و يه ليست ديگر اسمش رو پيدا كرد تا ما يه نفس راحت بكشيم. دقت كردم ديدم يه دفترچه داره كه دانشگاههاي توشن و يكي هم داره كه تمامي رشته با زير مجموعه هاي مرتبطش كه مدام چك ميكرد.
بعدش از من خواست در مورد رشتم و دانشگاهم براش حرف بزنم. بعد از اون يه كاغذ چك نويس درآورد و با مداد برام توضيح داد كه چون مدركم ليسانسه 10 امتياز ميگيرم و چون رشتم كامپيوتره هم 6 امتياز ميگيرم. و به من گفت اگر سابقه كارت با رشته تحصيلصم مرتبط باشه هم 5 امتياز اضافه به من ميده كه من اين 5 امتياز رو نميدونستم و حسابي خوشحالم كرد چون روش حساب نكرده بودم.
حالا از من گواهي كارم رو خواست و شروع كرد به سوال در مورد شركتهاي قبليم. آره قبليم و من خودمم تعجب كردم كه چرا از شركت فعليم نميپرسه. مسوليتهام رو خواست كه بگم و اينگه چرا كارم رو عوض كردم و اينكه همكارام توي شركت چي كار ميكنند و اين كه آيا قرارداد دارم يا نه. كه من هم گفتم دارم و از من پرسيد توي قراردادم چي نوشته شده. منم شانسي يه چند مورد گفتم اينجا خانمم هم كمك كرد چون با هم همكار بوديم. راستي يه نكته اينكه من توي سوابق كاريم يه شركت بود كه فقط 4 ماه اونجا بودم كه گير داد چرا اينقدر كم بودي و من هم گفتم مشكل بيمه داشتم و منو بيمه نكرد و اونم گفت چرا براي ايراني ها بيمه مهمه. بعد از توضيح احساس كردم هنوز درست نفهميده و به خانمم گفتم مدرك بيمه ترجمه شده رو بده و از روي اون براش توضيح دادم و اوضاع روبراه شد. حالا ازم يه سوال عجيب پرسيد. مدرك بيمم رو نشون داد گفت به فارسي اينجا چي نوشته. گفتم گواهي بيمه. گفته نه. گفتم همينو نوشته گفت نه بيمه نه. منم معادل فرانسشو گفتم گفت ميدونم فارسيشو بگو. اينجا كه گيج شده بودم خانمم دوباره بدادم رسيد و سريع دفترچه بيممونه درآورد و گفت سازمان تامين اجتماعي. يهو مثل خنگها گل از گلش شكفت و با لهجه خنده دار گفت آره "سازمان" نه بيمه. اين سازمانه. منم گفتم شما درست ميگي. گفت پس چرا گفتي بيمه منم گفتم تو ايران عاميانش اينه. كه خنديد.
بعدش شروع كرد با ماشين حساب از روي فرمم تمام تاريخهاي شروع و خاتمه شركتهامو جمع و تفريق كرد تا سابقمو حساب كنه. توي تاريخها خيلي دقت كنيد. مو رو از ماست ميكشن بيرون.
بعدش از من پرسيد فرانسه كجا خوندي. منم گفتم در كلاس خصوصي و ازم نامه معلمم رو خواست كه آماده به زبان فرانسه داشتم و بهش دادم. شروع كرد دوباره تاريخهاش و ساعاتي رو كه من ذكر كرده بودم با فرمم چك كرد. (من توي فرم 5و 6 زده بودم) و گفت پس زمان ارسال فرمها اگر 6 بودي يعني بايد حدود 100 ساعت كلاس رفته باشي كه من قبلا همه اينا رو با كمك معلمم حساب كرده بودم. ميخواستم بگم حواستون به تمام تاريخها و ساعتهاي و ارقامي كه اعلام ميكنيد باشه چون همه رو با دقت حساب ميكنند.
ديدم داره هي ساعت ها رو اين و و اونور ميكنه سريع مدرك TCFQ خودم و خانمم رو در آوردم و گفتم راستي امتحان TCFQ هم دادم. چون نمرمون شده بود A2 نميخواستم رو كنم. معلمم گفته بود اينو بزار براي برگ برندت اگر ديدي به زبانت داره گير ميده نشون بده. منم دل زدم به دريا. يهو گفت اينو از اول ميگفتي پسر خوب. منم خنديم و مدرك زبانو نگاه كرد گفت نمرت A2 يعني در حد 3 و 4 ولي الان خيلي بهتر حرف ميزني در حد 7و8 هستي. منم گفتم موقع امتحان استر داشتيم (الكي). خانمم سريع گفت ما خيلي پيشرفت كرديم و بيشتر خونديم. اونم قبول كرد و گفت منم حداكثر بهت 6 ميتونم بدم چون خودت اعلام كردي 6 و بيشتر نميتونم بدم. منم گفتم مشكلي ندارم. ولي از زبانم تعريف كرد و گفت بايد بيشتر ميزدي كه گفتم نميخواستم نمرمو زياد بزنم و خنديد.
ادامه دارد ...
ادامه 6....
بعد از فرانسه آقاي سيمون از من پرسيد چرا ميخواي بري كبك كه من هم دلايل و مشكلاتم توي ايران رو گفتم. حدودا 20 خط آماده كرده بودم. بعدش گفت چرانميري استراليا چرانميري آمريكا كه خدارو شكر همه اين جوابها رو با معلمم كار كرده بودم. و تمامي سرچهاي كبك و كانادا و مونترال رو نشونش دادم كه خرج اونجا ببين پايينه و غيره.
بعد پرسيد چرا من بايد تو رو قبول كنم. منم از توانايي هاي كاريم در ضمينه امنيت شبكه گفتم و اينكه حدود 10 سال سابقه دارم و تمامي مدارك بين الملليم رو نشون دادم و بعد خانمم اضافه كرد كه ما جوانيم و انگيزه داريم و حسابي از خودمون تعريف كرديم دوتايي. اينقدر كيف داد :-) اينجاها بود كه ديگه استرس نداشتم و مطمئن بودم قبوليم. بعدش گفت اينگليسيت چطوره. سريع مدرك IELTS نشونش دادم و توضيح دادم كه نمره Speaking بالا شده و غيره ولي از وقتي فرانسه رو شروع كردم يك كم انگليسي يادم رفته و قاطي ميكنم كه خنديد و گفت بهتر. بعد گفت يك روز كاريتو تعريف كن به انگليسي منم آماده كرده بودم گفتم و بعد در مورد خواهرها و برادرام پرسيد كه اونم گفتم ولي تمام I ها و We ها رو مدام ميگفتم je و nous كه اونم ميخنديد ميگفت اشكال نداره بگو.
بعدش رو كرد به سمت خانمم و از اون مدرك ليسانشو خواست. دانشگاه آزاد رو راحت ميشناخت و در مورد كارش پرسيد و در آخر مانيتورش رو چرخوند و گفت حالا ميخوام امتيازتون رو بهتون بگم. ما هم با كلي دلشوره منتظر شديم و يهو گفت شديد 69. حسابي جيغ و داد كرديم و اونم ميخنديد. بعد شروع كرد به راهنمايي در مورد كبك و زندگي. و در آخر هم گفت سوالي نداريد. كه گفتيم نه و پرسيد چيز ديگهاي هست كه بخواين بدونين. يهو خانمم كه اشك تو چشماش جمع شده بود به فرانسه گفت ميتونم بغلتون كنم. اوم خنديد و گفت حتما چرا كه نه و از پشت ميزش اومد پيش ما و ما رو بغل كرد و در نهايت هم تا دم در مارو همراهي كرد.
همش همين بود. به همين راحتي . اصلا استرس نداشته باشيد. كليد موفقيتتون همينه.
در ضمن من تمامي سوالها رو بيشتر شش بار خونده بودم و معلمم و خانمم بار ها از من پرسيده بودند. حدود چهارصد سوال متفرقه رو هم معلمم با هامون تمرين كرده بود و صداشو ضبط كرده بوديم. سرچهاي كاري و كبك و كانادا و مونترال هم كه حدود يك كيف بزرگ ميشد برده بودم كه حسابي كيف كرد. دفترچه بيمه بردم، گواهي بيمه بردم، گواهي بانك بردم كه نيگاه نكرد، مدارك بين المللي مو برده بودم، تشويق نامه و هر چي به ذهنم ميرسيد. با دست پر بريد. با دست پر هم بر ميگرديد.
به سر و وضعتون حتي كيفهاتون نحوه چيدمانش و به همه چي دقت ميكنن. مهمتر از همه توي چشماش نگاه كنيد وقتي حرف ميزنه و لبخند يادتون نره.
من چهارشنبه ا يعني 30 تير 89 ساعت 8:30 در سوريه مصاحبه داشتم و خوشبختانه قبول شدم. ميخواستم آخرين اطلاعات خودم رو در مورد مصاحبه و سفر به سوريه براتون بنويسم.
اول از اطلاعات آفيسر ها شروعميكنم كه ميدونم همه منتظرش هستيد:
در حال حاضر سه آفيسر در سوريه هستند:
1) يكي خانم سونيا كه يك خانم قد بلند با موهاي كاملا كوتاه و حدودا چهل ساله. كه بسيار شمرده و قابل فهم ولي با صداي آهسته حرف ميزند و كلا تمام كيسهاش توي دو روزي كه من اونجا بودم قبول شدند بجز يك زن و شوهر ايراني كه مدارك كاريشان مشكل داشت. كلا آدم بسيار مثبتي است و در اتاق شماره 1 مينشيند و از اكثر بچه ها فيش حقوقي خواست.
2)دوم آقاي كريستسن كه يك مرد با قد متوسط و چهره سبزه و موهاي كاملا تراشيده است كه بسا بلند و تند حرف ميزند به طوريكه صداش كاملا در لابي شنيده ميشد. ولي برخلاف ظاهرش فرد خوبي بود و اون هم اكثر كيسهاش قبول شد و اكثرا از بچه ها CV به زبان فرانسه خواست كه در اتاق شماره دو مي نشست (اتاق سمت چپ)
3) نفر سوم هم سيمون فارست معروف بود كه من و همسرم با اون مصاحبه داشتيم. سيمون يك مورد چاقالوي دوست داشتني حدودا شصت ساله است كه موهاي سفيد دارد و ظاهرا سرپرست و ارشد اونجاست. بر خلاف آفيسر هاي ديگر كه يك اتاق شيشه اي داشتند يك اتاق كاملا جدا و مديريتي داشت و بين ما و اون هيچ شيشه اي نبود و بسيار راحت بوديم. حتي در انتها از خوشحالي اونو بغل كرديم. :-)
بسار شخص مثبتي بود.
ادامه دارد ....
ادامه 2 ...
دوستان يك كم هم در مورد كيس خودم بگم:
من و همسرم هر دو ليسانس كامپيوتر هستيم و در زمينه تحصيليمان كار ميكنيم. بچه و فاميل در مونترال و امتياز خاص ديگري هم نداريم. مهر ماه بدون هيچ پيشزمينه فرانسه اي نزد يك معلم خصوصي زبان فرانسه را شروع كرديم و اواخر ابان ماه مداركمان را با راهنمايي ايشان رسال كرديم و حدودا اوايل بهمن فايل نامبر مون اومد و در ارديبهشت هم براي 30 تير به مصاحبه دعوت شديم. و دو روز قبلش يعني 28 با پرواز ايران اير به سوريه رفتيم و در هتل Cham Plac واقع در خيابان مي سلون به فاصله 15 دقيقه تا سفارت كانادا مستقر شديم. ( هتل بسار شيك و تميزي بود و اكثرا مهمانها اروپايي بودند)
خوب مصاحبه رو ادامه ميدم: ما راس ساعت 8:00 بسيار خوش تيپ وارد سفارت شديم. من يك كت و شلوار طوسي تيره همراه با كراوات همرنگ و خانمم هم يك كت و شلوار طوسي روشن پوشيده بوديم. به محض ورورد منشي اونجا بعد از كنترل پاسپورتهاي ما و علامت زدن در ليست به ما اعلام كرد كه برگه قرارداد مالي رو اگر پر نكرديد به ما بدهد كه نسخه جديدش رو با خودمان برده بوديم و حدود 12 هزار دلار هم اعلام كرده بوديم همرا با گواهي تمكن مالي از بانك. حدودا ساعت 8:40 آقاي سيمون از در قسمت منشيها بيرون اومد و ما رو صدا زد. ما بلند شديم و به ايشان روز بخير گفتيم ويه ذره هم خودمون رو لوس كرديم و دويستا لبخند بهش تحويل داديم. ما رو راهنمايي كرد و از قسمت اداري عبور داد و به اتاق خودش برد كه يك ميز مديريتي توش بود با يك كامپيوتر و يك كتابخانه پر از پرونده و چيزاي ديگه. (نقاشي نوه هاش رو هم زده بود به ديوار كه موضوع خوبي بود براي ارتباط برقرار كردن باهاش).
بچه ها تنها چيزي كه بي اندازه اهميت داره اينكه استرس خودتون رو كنترل كنيد و از اول تا اخر مصاحبه بهش لبخند بزنيد و سعي كنيد باهاش دوست باشيد. اصلا نترسيد. آدم بسيار خوبيه. در پست بعدي ادامه مصاحبه و سوالات پرسيده شده و نحوه امتياز دهي رو براتون كاملا ميگم. فعلا بريد بقيه درستون رو بخونيد. فرانسه از همه چي واجبتره بخدا ....
ادامه دارد ...
دامه 3 :
خب بعد از ورود به اتاق آقاي سيمون تعارف كرد كه بشينيم و به ما گفت كه لباستون خيلي به هم مياد و ما تشكر كرديم. بعدش با اشاره به اسمش كه روي تابلوي كوچيكي روي ميزش بود خودش رو معرفي كرد و شرايط ما رو در مصاحبه تشريح كرد و گفت يه چك ليست داره كه از روي اون مارو ارزشيابي ميكنه و ما هم با لبخند وانمود كرديم تمام حرفاشو فهميديم البته زياد اغراق نكرديم كه يه وقت نگه حالا توضيح بديد من چيگفتم. فقط گهگاهي با لبخند سر تكون ميداديم و تاييد ميكرديم. حدودا 80 درصد حرفاشو فهميديم و اين خودش استرس ما رو كم كرد. بعدش خواست پاسپورت منو ببينه. ما هم تقسيم وظايف كرده بوديم و مدارك رو توي يه كيف كه با ديوايدر همراه با ليبل از هم جداكرده بوديم گذاشته بودينم و خانمم مسئول اون بود . من هم سرچها رو پيش خودم گذاشته بودم تا به موقع به آفيسر بدم. سرچهاي كاريمو گذاشته بودم سمت چپ خودم ، سرچهاي كبك و مونترال و كانادا رو گذاشته بوديم وسط و سرچهاي كاري خانمم رو سمت خودش. اينجوري من كه نفر اول بودم و بيشتر سوالها از من پرسيده ميشد ديگه درگير پيدا كردن مدرك و دادن اون به سيمون نبودم.
بعد من سريع بهش گفتم كه ما چون كارمون رو بعد از فرمهاي اوليه عوض كرديم، فرم جديد آورديم و اونارو بهش دادم. و اونهم فرمها را باز كرد و يه راست رفت سر قسمت تحصيلي من. من چند تا مشكل هم داشتم كه نگرانش بودم كه در ادامه ميگم. يكي اينكه خاله هاي من همه تورنتو و ونكوور بودن و من هم قبلا سال 2008 براي فدرال اقدام كرده بودم و پروندم هنوز باز بود.
ادامه دارد ...
ادامه 4 ...
من توي تجربياتم به اين نكته رسيدم كه وقتي آفيسر بخوادكسي رو قبول كنه اينكارو ميكنه و در همون نگاه اول تقريبا تصميمشو ميگيره. ولي از اونجاييكه سليقه هاشون با هم فرق داره بنظر من شما هر چي مدرك به نظرت ميرسه ببر. توي سوالات من در مورد قرار داد كاري هم پرسيد كه بهش ميرسم.
اما ادامه:
همانطور كه گفتم من چون پروند باز فدرال باز با ذكر شهر تورنتو در آن و وجود اقوام در اونجا داشتم نگران بودم ولي براشون حسابي جمله آماده كرده بودم كه دليل بيارم ولي خوشبختانه آفيسر من جناب سيمون با اينكه در فرمها به اين نكته اشاره كرده بودم تا يكموقع دروغ نگفته باشم ، اصلا به اين موضوعات اشاره اي نكرد و گير نداد و بعد از مصاحبه هم وقتي قبول شدم و براي تشكيل پرونده جديد فدرال رفتم مشكلي بوحود نيومد و به من گفتند ميتوني پرونده فدرال قبلي را باز نگه داري و هر وقت خواستي كنسل كني به ما اطلاع بده تا پولتو پس بفرستيم چون هنوز بررسيش شروع نشده.
راستي يه نكته اينكه من سوء پيشينه رو هنوز نگرفته بودم ولي مسوول فدرال گفت اشكالي نداره و ميتوني فايل نامبر فدرالتو بگيري و من هم كه فرمها رو از قبل پر كرده بودم با نسخه دوم ترجمه هام دادم و بدون هيچ مشكلي فايل نامبر جديدم رو گرفتم. اين اكثر بچه ها توي سفارت نميدونستند. پس اگر سوء پيشينه هم نداريد بعد از قبولي در همان سوريه مي تونيد پرونده فدرالتون رو تشكيل بديد.
ادامه 5 ...
خوب آفيسر بعد از اينكه فرمهاي جديد منو ديد از من اصل مدرك ليسانسمو خواست. و بعد از پرسدن اطلاعاتي در مورد دانشگاهم شروع كرد در دفترچه قطوري كه داشت دنبال اسم دانشگاه من گشت و از بخت بد من اسم دانشگاهم رو پيدا نميكرد. دانشگاه من غير انتفاعي بود و يكبار هم تغيير نام داده بود. خلاصه با هر بدبختي بود بعد 15 دقيقه به كمك منشي هاش از توي اينترنت و يه ليست ديگر اسمش رو پيدا كرد تا ما يه نفس راحت بكشيم. دقت كردم ديدم يه دفترچه داره كه دانشگاههاي توشن و يكي هم داره كه تمامي رشته با زير مجموعه هاي مرتبطش كه مدام چك ميكرد.
بعدش از من خواست در مورد رشتم و دانشگاهم براش حرف بزنم. بعد از اون يه كاغذ چك نويس درآورد و با مداد برام توضيح داد كه چون مدركم ليسانسه 10 امتياز ميگيرم و چون رشتم كامپيوتره هم 6 امتياز ميگيرم. و به من گفت اگر سابقه كارت با رشته تحصيلصم مرتبط باشه هم 5 امتياز اضافه به من ميده كه من اين 5 امتياز رو نميدونستم و حسابي خوشحالم كرد چون روش حساب نكرده بودم.
حالا از من گواهي كارم رو خواست و شروع كرد به سوال در مورد شركتهاي قبليم. آره قبليم و من خودمم تعجب كردم كه چرا از شركت فعليم نميپرسه. مسوليتهام رو خواست كه بگم و اينگه چرا كارم رو عوض كردم و اينكه همكارام توي شركت چي كار ميكنند و اين كه آيا قرارداد دارم يا نه. كه من هم گفتم دارم و از من پرسيد توي قراردادم چي نوشته شده. منم شانسي يه چند مورد گفتم اينجا خانمم هم كمك كرد چون با هم همكار بوديم. راستي يه نكته اينكه من توي سوابق كاريم يه شركت بود كه فقط 4 ماه اونجا بودم كه گير داد چرا اينقدر كم بودي و من هم گفتم مشكل بيمه داشتم و منو بيمه نكرد و اونم گفت چرا براي ايراني ها بيمه مهمه. بعد از توضيح احساس كردم هنوز درست نفهميده و به خانمم گفتم مدرك بيمه ترجمه شده رو بده و از روي اون براش توضيح دادم و اوضاع روبراه شد. حالا ازم يه سوال عجيب پرسيد. مدرك بيمم رو نشون داد گفت به فارسي اينجا چي نوشته. گفتم گواهي بيمه. گفته نه. گفتم همينو نوشته گفت نه بيمه نه. منم معادل فرانسشو گفتم گفت ميدونم فارسيشو بگو. اينجا كه گيج شده بودم خانمم دوباره بدادم رسيد و سريع دفترچه بيممونه درآورد و گفت سازمان تامين اجتماعي. يهو مثل خنگها گل از گلش شكفت و با لهجه خنده دار گفت آره "سازمان" نه بيمه. اين سازمانه. منم گفتم شما درست ميگي. گفت پس چرا گفتي بيمه منم گفتم تو ايران عاميانش اينه. كه خنديد.
بعدش شروع كرد با ماشين حساب از روي فرمم تمام تاريخهاي شروع و خاتمه شركتهامو جمع و تفريق كرد تا سابقمو حساب كنه. توي تاريخها خيلي دقت كنيد. مو رو از ماست ميكشن بيرون.
بعدش از من پرسيد فرانسه كجا خوندي. منم گفتم در كلاس خصوصي و ازم نامه معلمم رو خواست كه آماده به زبان فرانسه داشتم و بهش دادم. شروع كرد دوباره تاريخهاش و ساعاتي رو كه من ذكر كرده بودم با فرمم چك كرد. (من توي فرم 5و 6 زده بودم) و گفت پس زمان ارسال فرمها اگر 6 بودي يعني بايد حدود 100 ساعت كلاس رفته باشي كه من قبلا همه اينا رو با كمك معلمم حساب كرده بودم. ميخواستم بگم حواستون به تمام تاريخها و ساعتهاي و ارقامي كه اعلام ميكنيد باشه چون همه رو با دقت حساب ميكنند.
ديدم داره هي ساعت ها رو اين و و اونور ميكنه سريع مدرك TCFQ خودم و خانمم رو در آوردم و گفتم راستي امتحان TCFQ هم دادم. چون نمرمون شده بود A2 نميخواستم رو كنم. معلمم گفته بود اينو بزار براي برگ برندت اگر ديدي به زبانت داره گير ميده نشون بده. منم دل زدم به دريا. يهو گفت اينو از اول ميگفتي پسر خوب. منم خنديم و مدرك زبانو نگاه كرد گفت نمرت A2 يعني در حد 3 و 4 ولي الان خيلي بهتر حرف ميزني در حد 7و8 هستي. منم گفتم موقع امتحان استر داشتيم (الكي). خانمم سريع گفت ما خيلي پيشرفت كرديم و بيشتر خونديم. اونم قبول كرد و گفت منم حداكثر بهت 6 ميتونم بدم چون خودت اعلام كردي 6 و بيشتر نميتونم بدم. منم گفتم مشكلي ندارم. ولي از زبانم تعريف كرد و گفت بايد بيشتر ميزدي كه گفتم نميخواستم نمرمو زياد بزنم و خنديد.
ادامه دارد ...
ادامه 6....
بعد از فرانسه آقاي سيمون از من پرسيد چرا ميخواي بري كبك كه من هم دلايل و مشكلاتم توي ايران رو گفتم. حدودا 20 خط آماده كرده بودم. بعدش گفت چرانميري استراليا چرانميري آمريكا كه خدارو شكر همه اين جوابها رو با معلمم كار كرده بودم. و تمامي سرچهاي كبك و كانادا و مونترال رو نشونش دادم كه خرج اونجا ببين پايينه و غيره.
بعد پرسيد چرا من بايد تو رو قبول كنم. منم از توانايي هاي كاريم در ضمينه امنيت شبكه گفتم و اينكه حدود 10 سال سابقه دارم و تمامي مدارك بين الملليم رو نشون دادم و بعد خانمم اضافه كرد كه ما جوانيم و انگيزه داريم و حسابي از خودمون تعريف كرديم دوتايي. اينقدر كيف داد :-) اينجاها بود كه ديگه استرس نداشتم و مطمئن بودم قبوليم. بعدش گفت اينگليسيت چطوره. سريع مدرك IELTS نشونش دادم و توضيح دادم كه نمره Speaking بالا شده و غيره ولي از وقتي فرانسه رو شروع كردم يك كم انگليسي يادم رفته و قاطي ميكنم كه خنديد و گفت بهتر. بعد گفت يك روز كاريتو تعريف كن به انگليسي منم آماده كرده بودم گفتم و بعد در مورد خواهرها و برادرام پرسيد كه اونم گفتم ولي تمام I ها و We ها رو مدام ميگفتم je و nous كه اونم ميخنديد ميگفت اشكال نداره بگو.
بعدش رو كرد به سمت خانمم و از اون مدرك ليسانشو خواست. دانشگاه آزاد رو راحت ميشناخت و در مورد كارش پرسيد و در آخر مانيتورش رو چرخوند و گفت حالا ميخوام امتيازتون رو بهتون بگم. ما هم با كلي دلشوره منتظر شديم و يهو گفت شديد 69. حسابي جيغ و داد كرديم و اونم ميخنديد. بعد شروع كرد به راهنمايي در مورد كبك و زندگي. و در آخر هم گفت سوالي نداريد. كه گفتيم نه و پرسيد چيز ديگهاي هست كه بخواين بدونين. يهو خانمم كه اشك تو چشماش جمع شده بود به فرانسه گفت ميتونم بغلتون كنم. اوم خنديد و گفت حتما چرا كه نه و از پشت ميزش اومد پيش ما و ما رو بغل كرد و در نهايت هم تا دم در مارو همراهي كرد.
همش همين بود. به همين راحتي . اصلا استرس نداشته باشيد. كليد موفقيتتون همينه.
در ضمن من تمامي سوالها رو بيشتر شش بار خونده بودم و معلمم و خانمم بار ها از من پرسيده بودند. حدود چهارصد سوال متفرقه رو هم معلمم با هامون تمرين كرده بود و صداشو ضبط كرده بوديم. سرچهاي كاري و كبك و كانادا و مونترال هم كه حدود يك كيف بزرگ ميشد برده بودم كه حسابي كيف كرد. دفترچه بيمه بردم، گواهي بيمه بردم، گواهي بانك بردم كه نيگاه نكرد، مدارك بين المللي مو برده بودم، تشويق نامه و هر چي به ذهنم ميرسيد. با دست پر بريد. با دست پر هم بر ميگرديد.
به سر و وضعتون حتي كيفهاتون نحوه چيدمانش و به همه چي دقت ميكنن. مهمتر از همه توي چشماش نگاه كنيد وقتي حرف ميزنه و لبخند يادتون نره.
شرح مصاحبه
ارسال مدارك: 21/11/2009 --- فايل نامبر كبك: 01/02/2010
دعوت به مصاحبه: 16/05/2010 --- قبولي در مصاحبه: 21/07/2010
فايل نامبر فدرال: 21/07/2010 --- نامه مديكال: ?
ارسال مدارك: 21/11/2009 --- فايل نامبر كبك: 01/02/2010
دعوت به مصاحبه: 16/05/2010 --- قبولي در مصاحبه: 21/07/2010
فايل نامبر فدرال: 21/07/2010 --- نامه مديكال: ?