من به شخصه از کمبود انگیزه در ایران به قصد مهاجرت افتادم! یعنی چیزی نمونده اینجا. ماجرای خوشبختی و آرامش و لحظه ای شادی رو تخمشو ملخ خورده! اصلا وضعیت شبیه این شده که شما باید استخونهای بقیه رو خرد کنید تا رشد کنید! به قول دوستان باید از اوضاع بد اقتصادی سواستفاده کرد (یعنی بدبختها رو بدبخت تر کنی!) . از هر زاویه ای که بهش نگاه می کنی هیچی نمونده. اوضاع مثل یک پیرزن یا پیرمرد 70-80 ساله ای هست که رو ب احتزاره(احتضار) با سرخاب و سفیداب سرحال نگهش داشتنند! مثلا همین تهران! باور کردنی هست که توی یک شهری زندگی کنید که همه عالم و آدم می دونند زلزله ای قراره بیاد که اگر اتفاق بیفته حدود 20 تا 40 درصد جمعیتش می میرند ولی انگار مشکلات داری که بهش فکر هم نمی کن D: ؟
چند وقت قبل تو یک چت عمومی بودم در مورد همین قضیه. اینقدر حال می کنم با اینایی که مثلارفتند آمریکا و دارند از شرایط بد اونجا در مقایسه با ایران می گن ( که می گن مثلا مجبوریم صبح تا شب کار کنیم و فاندمون کفاف نمی ده و...
انگار در ایران برای دانشجویان دکترا یک پنت هاوس وسط دروس یا قلب فرشته تهران می دن با حقوق ماهیانه 4-5 میلیون علاوه بر مخارج، دوستان برای ارتقا علم پا می شن می رن آمریکا!!)
از اونایی که وضع مالیشون خوب بوده در ایران و .. بگذریم. اونا رو نمی دونم.
اما واقعا اولین انگیزه برای من، خیلی شفاف و بدون رودربایستی بگم " تلاش برای بقا" بوده! یعنی ذهنم اینقدری که درگیر رسیدن به این فاز بوده، دیگه به رسیدن به آرامش و وضعیت کاری مطمئن و دانشگاههای معتبرتر و فضای آکادمیک و... شرط و شروط قائل نیست! البته اگر بتونم جای بهتر برم قطعا می رم ولی برای خروج از ایران دنبال این شرط و شروط نیستم! با عرض پوزش نسبت به اینکه فضای آکادمیک اینجا شاید درست نباشه ولی خب خیلی خودمونیش، نسبت قیمت اجاره خونه وگوشت و مرغ و... به حقوق متوسط، در اپلای کم تاثیر نداره!!
یعنی دوستانی که این یکی دو ماهه اخیر در ایران بودند وضعیت رو درک می کنند که متوسط درآمد یک مهندس نسبتا خوب در تهران اگر کار پیدا کنه! ماهی 1-1.5 میلیونه و اجاره خونه در محله های معمولی شهر تهران ماهیانه 1 میلیون! و این یعنی چی!
یک سری شاخص برای زندگی توسط موسسه بسیار معتبر legatum در کشورهای مختلف جهان آورده شده. مقایسه کنید ببینید آیا واقعا در ایران زندگی وجود داره؟
چند وقت قبل تو یک چت عمومی بودم در مورد همین قضیه. اینقدر حال می کنم با اینایی که مثلارفتند آمریکا و دارند از شرایط بد اونجا در مقایسه با ایران می گن ( که می گن مثلا مجبوریم صبح تا شب کار کنیم و فاندمون کفاف نمی ده و...
انگار در ایران برای دانشجویان دکترا یک پنت هاوس وسط دروس یا قلب فرشته تهران می دن با حقوق ماهیانه 4-5 میلیون علاوه بر مخارج، دوستان برای ارتقا علم پا می شن می رن آمریکا!!)
از اونایی که وضع مالیشون خوب بوده در ایران و .. بگذریم. اونا رو نمی دونم.
اما واقعا اولین انگیزه برای من، خیلی شفاف و بدون رودربایستی بگم " تلاش برای بقا" بوده! یعنی ذهنم اینقدری که درگیر رسیدن به این فاز بوده، دیگه به رسیدن به آرامش و وضعیت کاری مطمئن و دانشگاههای معتبرتر و فضای آکادمیک و... شرط و شروط قائل نیست! البته اگر بتونم جای بهتر برم قطعا می رم ولی برای خروج از ایران دنبال این شرط و شروط نیستم! با عرض پوزش نسبت به اینکه فضای آکادمیک اینجا شاید درست نباشه ولی خب خیلی خودمونیش، نسبت قیمت اجاره خونه وگوشت و مرغ و... به حقوق متوسط، در اپلای کم تاثیر نداره!!
یعنی دوستانی که این یکی دو ماهه اخیر در ایران بودند وضعیت رو درک می کنند که متوسط درآمد یک مهندس نسبتا خوب در تهران اگر کار پیدا کنه! ماهی 1-1.5 میلیونه و اجاره خونه در محله های معمولی شهر تهران ماهیانه 1 میلیون! و این یعنی چی!
یک سری شاخص برای زندگی توسط موسسه بسیار معتبر legatum در کشورهای مختلف جهان آورده شده. مقایسه کنید ببینید آیا واقعا در ایران زندگی وجود داره؟
تو را دوست می دارم
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد...
--
در فراسوهای عشق، تو را دوست می دارم،در فراسوهای پرده و رنگ..
در فراسوهای پیکرمان به من و عده دیداری بده (شاملو)
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد...
--
در فراسوهای عشق، تو را دوست می دارم،در فراسوهای پرده و رنگ..
در فراسوهای پیکرمان به من و عده دیداری بده (شاملو)