این روزا به خاطر اینکه دارم به ارزوم می رسم خیلی خوش حالم
"" حمله به دانشگاه شریف "" این عنوانی هستنش برای روزی که من می خواستم با اقای دکتر ملاقات کنم و برای هر کسی که خواستم تعریف کنم این عنوان رو به کار بردم
البته از دست یه استاد ناراحتم که خواستم درمورد وقت سفارت با هاش مشورت کنم و بهش گفتم، اونم که دهنش جفت و بست نداشت یه کلاغ چهل کلاغ شد و دانشجو های گروه مکانیک فکر می کنند من PHD Direct می خوام برم اونجا، بیچاره ها نمی دونند MIT دکترای مستقیم نداره!
هر وقت هم می رم دنبال ریکام همه صدام می زنند "دکتر"، من که هنوز Ms رو هم شروع نکردم و این کلمه دکتر از کجا اومده، خدا میدونه.
بگذریم......
بریم سراغ حمله به دانشگاه شریف:
یادمه وقتی برای اولین بار می خواستم برم تو این دانشگاه نگهبان گفت کارت دانشجویی منم گفتم نیاوردم ور راهم نداد منم رفتم ( خدا منو ببخشه که کلاه سر نگهبان گذاشتم! )، عکس یه کارت رو از اینترنت سیو کردم و دادمش به یکی از دوستان گفتم اینو برا من درستش کن خلاصه اونم یه 50 هزار گذاشت رو دست من!
دو روز بعد که اومدم برم داخل یه نگهبان دیگه گفت کارت منم نشونش دادم، ولی اون شک کرد و خواست چک کنه، فقط شانس باهام یار بود که گوشیش زنگ خورد و بی خیال شد و کارتو پس داد.
من سه روز رفتم شریف و از اول صبح تا اخر وقت پدر هرچر استاد بود رو در میاوردم، بماند که حتی فحشی که از یه بیسواد توی خیابون نمی شنوید، من از اون استاد نما شنیدم! ( نتیجه اخلاقی بیشتر استاد ها ادم های بی چاک و دهنی اند، تا می تونید سر به سرشون نذارید) البته خیلی خیلی کم هم به اونا حق میدم، اخه شما خودتو بذار جای اون استاد ها و ببین که یه دانشجو از ازاد یه شهرستان پرت اومده میگه تاپ 10، خودت باشی چه فکری می کنی؟
گذشت و در اخر اون سه روز دیگه گندش در اومد و زنگ زدند حراست منم دوتا پا داشتم، 10 تای دیگه هم قرض کردم و فرار کردم ( مثل این بازی های کامپیوتری که باید به یه جا نفوذ کنی و اطلاعات بدزدی یا یه بمب یا یه کاری تو همین مایه ها بکنی بعد هم فرار کنی! )
به دوستم که کارشناسی برق می خوند اوضاع رو گفتم، فرداش که خواستم برم ملاقات دکتر به دوستم گفتم برو سر نگهبان رو گرم کن تا من برم داخل، از شانس بد ما منو دید و گفت اقا کارت! منم تا جایی که جون داشتم داخل دانشگاه دویدم! ( شاید هم اشتباه کرده باشم و اون اصلا دنبالم نیومده بود )
کتاب خونه دانشگاه رو پیدا کردیم و رفتم داخل، توی اون یه ربعی که منتظر اقای دکتر بودم فکر می کردم این دکتر های ایرانی که اینقدر پز میدن حالا دیگه من باید به این دکتر التماس کنم تا جوابمو بده!
یه دفعه دیدم یه ادم کوتاه با کلی ریش و سر نسبتا کچل و یه تی شرت اومد با دوستم شروع کرد حرف زدن و بعد هم خودشو به من معرفی کرد که من همونم که.....
باورش مشکل بود، حدود نیم ساعت شرایط و اتفاقات رو براش تعریف کردم اولش بهم خندید و بعدش هم گفت که منو یاد خودم میندازی، منم لیسانس ازاد خوندم ارشد واترلو و دکترا رو هم هاروارد.
منم داشتم از زور خوش حالی از تو پوست خودم در میومدم بیشتر که با هم صحبت کردیم ایشون همون معیار هایی که من در پست بالا ادرس دادم رو گفتند ( توجه کنید که منبع درسته! ) به من می گفت که من دارم خودمو می بینم وقتی اینا رو می گی
ایشون لان امریکا هستند، اون روز من تعجب کرده بودم که چقدر زندگی در یه کشور پیشرفته می تونه یه فرهنگ خوب برای یه ایرانی درست کنه
تاکید چند باره ایشون بر این موضوع بود که فقط بچسب به مقاله
بقیه ی موارد به اندازه این ارزش ندارند
"" حمله به دانشگاه شریف "" این عنوانی هستنش برای روزی که من می خواستم با اقای دکتر ملاقات کنم و برای هر کسی که خواستم تعریف کنم این عنوان رو به کار بردم
البته از دست یه استاد ناراحتم که خواستم درمورد وقت سفارت با هاش مشورت کنم و بهش گفتم، اونم که دهنش جفت و بست نداشت یه کلاغ چهل کلاغ شد و دانشجو های گروه مکانیک فکر می کنند من PHD Direct می خوام برم اونجا، بیچاره ها نمی دونند MIT دکترای مستقیم نداره!
هر وقت هم می رم دنبال ریکام همه صدام می زنند "دکتر"، من که هنوز Ms رو هم شروع نکردم و این کلمه دکتر از کجا اومده، خدا میدونه.
بگذریم......
بریم سراغ حمله به دانشگاه شریف:
یادمه وقتی برای اولین بار می خواستم برم تو این دانشگاه نگهبان گفت کارت دانشجویی منم گفتم نیاوردم ور راهم نداد منم رفتم ( خدا منو ببخشه که کلاه سر نگهبان گذاشتم! )، عکس یه کارت رو از اینترنت سیو کردم و دادمش به یکی از دوستان گفتم اینو برا من درستش کن خلاصه اونم یه 50 هزار گذاشت رو دست من!
دو روز بعد که اومدم برم داخل یه نگهبان دیگه گفت کارت منم نشونش دادم، ولی اون شک کرد و خواست چک کنه، فقط شانس باهام یار بود که گوشیش زنگ خورد و بی خیال شد و کارتو پس داد.
من سه روز رفتم شریف و از اول صبح تا اخر وقت پدر هرچر استاد بود رو در میاوردم، بماند که حتی فحشی که از یه بیسواد توی خیابون نمی شنوید، من از اون استاد نما شنیدم! ( نتیجه اخلاقی بیشتر استاد ها ادم های بی چاک و دهنی اند، تا می تونید سر به سرشون نذارید) البته خیلی خیلی کم هم به اونا حق میدم، اخه شما خودتو بذار جای اون استاد ها و ببین که یه دانشجو از ازاد یه شهرستان پرت اومده میگه تاپ 10، خودت باشی چه فکری می کنی؟
گذشت و در اخر اون سه روز دیگه گندش در اومد و زنگ زدند حراست منم دوتا پا داشتم، 10 تای دیگه هم قرض کردم و فرار کردم ( مثل این بازی های کامپیوتری که باید به یه جا نفوذ کنی و اطلاعات بدزدی یا یه بمب یا یه کاری تو همین مایه ها بکنی بعد هم فرار کنی! )
به دوستم که کارشناسی برق می خوند اوضاع رو گفتم، فرداش که خواستم برم ملاقات دکتر به دوستم گفتم برو سر نگهبان رو گرم کن تا من برم داخل، از شانس بد ما منو دید و گفت اقا کارت! منم تا جایی که جون داشتم داخل دانشگاه دویدم! ( شاید هم اشتباه کرده باشم و اون اصلا دنبالم نیومده بود )
کتاب خونه دانشگاه رو پیدا کردیم و رفتم داخل، توی اون یه ربعی که منتظر اقای دکتر بودم فکر می کردم این دکتر های ایرانی که اینقدر پز میدن حالا دیگه من باید به این دکتر التماس کنم تا جوابمو بده!
یه دفعه دیدم یه ادم کوتاه با کلی ریش و سر نسبتا کچل و یه تی شرت اومد با دوستم شروع کرد حرف زدن و بعد هم خودشو به من معرفی کرد که من همونم که.....
باورش مشکل بود، حدود نیم ساعت شرایط و اتفاقات رو براش تعریف کردم اولش بهم خندید و بعدش هم گفت که منو یاد خودم میندازی، منم لیسانس ازاد خوندم ارشد واترلو و دکترا رو هم هاروارد.
منم داشتم از زور خوش حالی از تو پوست خودم در میومدم بیشتر که با هم صحبت کردیم ایشون همون معیار هایی که من در پست بالا ادرس دادم رو گفتند ( توجه کنید که منبع درسته! ) به من می گفت که من دارم خودمو می بینم وقتی اینا رو می گی
ایشون لان امریکا هستند، اون روز من تعجب کرده بودم که چقدر زندگی در یه کشور پیشرفته می تونه یه فرهنگ خوب برای یه ایرانی درست کنه
تاکید چند باره ایشون بر این موضوع بود که فقط بچسب به مقاله
بقیه ی موارد به اندازه این ارزش ندارند
برای انسان های برزگ بن بستی وجود ندارد ، یا راهی خواهند یافت ( پیدا میکنند ) ، یا راهی خواخند ساخت (می سازند ) .
همه ی انسان های می توانند آدم بزرگی باشند ، به خودت باور داشته باش.
همه ی انسان های می توانند آدم بزرگی باشند ، به خودت باور داشته باش.