18-05-2017, 09:16 PM
آقا، چرا بریم اگه می خایم برگردیم؟
من به خاطر مسئله پوشش ...... اصلن دوست ندارم در ایران دفن بشم. دلیل دیگه ای ندارم.
یه روز داشتم تو خیابون چین قدم می زدم. همین جور رفتم که گم بشم. موقع برگشتن (منظورم تو خیابونه، نه برگشتن به ایران) دیدم یه آقایی با لباس سبز جاروش را انداخت زمین و پرید بالا شاخه درخت را گرفت و بارفیکس زد. سنش بالا بود. همین جور که راه می رفتم، بیست دقیقه بعد دیدم خانم های مسنی با لباس سبز سطل دستشونه و دارن ساقه درخت ها رو رنگ می زنن. یه چیز مثل گچ.
یه روز داشتم از همون جا راه می رفتم. یک نوشیدنی متفاوت خریده بودم. کلن چین نوشیدنی هاش شبیه داروخونه است. پپسی و گاز و این چیزها زیاد خبری نیست. خیلی می خاستم یکی نوشیدنی بخرم بدم به یکی از این خانم ها. ولی مزه اش عنقدر عجیب بود، گفتم شاید روم را برگردونم بهم فحش بدن. خلاصه خیلی زحمت می کشن.
حالا به خودم گفتم : کاش یک رفتگر چینی بودم تا اینکه یک ایرانی. من اگه فردا بچه دار بشم، جواب بچه هام را چی بدم که باید برن مدرسه دخترونه، روسری سر کنن و هر جا می رن از ایرانی بودنشون شرم کنن. اصلن ما آزادی داریم؟ به دنیا بیارم که چی بشه؟ همه چیمون مشخص شده. چی بخوریم، با کی بریم، چی بپوشیم.
ای کاش رفتگر چینی بودم. از بدو تولد تا موقع مرگ کسی بهم نمی گه موهاتو بپوشون. با دختر حرف نزن. با این عکس نگیر، به اون دست نزن.
یکی می گفت، حجاب مثل قوانین راهنمایی رانندگی. باید رعایت بشه. آخه مرد حسابی، کاش یا تو می مردی یا من رنگ ایران را نمی دیدم. آخه یکی دو روز که زور نمی گین. همش دارین زور می گین. خوب می خام فرار کنم بر نگردم. ماله شما.
بهترین موقعیت کاری هم تو ایران بهم بدم، حاظر نیستم دخترم یک ثانیه موهاشو بپوشونه.
من به خاطر مسئله پوشش ...... اصلن دوست ندارم در ایران دفن بشم. دلیل دیگه ای ندارم.
یه روز داشتم تو خیابون چین قدم می زدم. همین جور رفتم که گم بشم. موقع برگشتن (منظورم تو خیابونه، نه برگشتن به ایران) دیدم یه آقایی با لباس سبز جاروش را انداخت زمین و پرید بالا شاخه درخت را گرفت و بارفیکس زد. سنش بالا بود. همین جور که راه می رفتم، بیست دقیقه بعد دیدم خانم های مسنی با لباس سبز سطل دستشونه و دارن ساقه درخت ها رو رنگ می زنن. یه چیز مثل گچ.
یه روز داشتم از همون جا راه می رفتم. یک نوشیدنی متفاوت خریده بودم. کلن چین نوشیدنی هاش شبیه داروخونه است. پپسی و گاز و این چیزها زیاد خبری نیست. خیلی می خاستم یکی نوشیدنی بخرم بدم به یکی از این خانم ها. ولی مزه اش عنقدر عجیب بود، گفتم شاید روم را برگردونم بهم فحش بدن. خلاصه خیلی زحمت می کشن.
حالا به خودم گفتم : کاش یک رفتگر چینی بودم تا اینکه یک ایرانی. من اگه فردا بچه دار بشم، جواب بچه هام را چی بدم که باید برن مدرسه دخترونه، روسری سر کنن و هر جا می رن از ایرانی بودنشون شرم کنن. اصلن ما آزادی داریم؟ به دنیا بیارم که چی بشه؟ همه چیمون مشخص شده. چی بخوریم، با کی بریم، چی بپوشیم.
ای کاش رفتگر چینی بودم. از بدو تولد تا موقع مرگ کسی بهم نمی گه موهاتو بپوشون. با دختر حرف نزن. با این عکس نگیر، به اون دست نزن.
یکی می گفت، حجاب مثل قوانین راهنمایی رانندگی. باید رعایت بشه. آخه مرد حسابی، کاش یا تو می مردی یا من رنگ ایران را نمی دیدم. آخه یکی دو روز که زور نمی گین. همش دارین زور می گین. خوب می خام فرار کنم بر نگردم. ماله شما.
بهترین موقعیت کاری هم تو ایران بهم بدم، حاظر نیستم دخترم یک ثانیه موهاشو بپوشونه.