آکادمیا کافه
می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - نسخه قابل چاپ

+- آکادمیا کافه (https://www.academiacafe.com/pf)
+-- انجمن: گفتگوی خودمانی کاربران (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: گفتگوی خودمانی (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C)
+--- موضوع: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ (/Thread-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%86%D9%85-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA-%D8%B1%D9%88-%D8%AA%D8%AD%D9%85%D9%84-%DA%A9%D9%86%D9%85%D8%9F%D8%9F)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Torkan - 18-03-2014

(18-03-2014, 12:46 AM)'mgorji' نوشته:
منظور من از لحاظ مالی و سطح رضایت کلی از زندگی به لحاظ موقعیت اجتماعی، امکانات، امنیت و موارد مشابه بود. همه ما میدونیم که این موارد برای خارجی ها در کل فراهم تر از ماست اما آیا  برای ما هم (به عنوان یک بیگانه) در کشور اونها فراهم هست؟

 
ببینید شما در یک پستتون فرمودید حتی در صورت برگشت! این یعنی هنوز مشخص نیست که برای چه میخواید به خارج از کشور برید و مطمینا فعلا دقت کنید فعلا هدف خاصی برای خودتون ترسیم نکردید.
 مثلا ایالات متحده رو عرض کنم:
با توجه به تجربه دوستان و مقالاتی که اگر حوصله داشتین میتونین راجع به HOME SICK در سایت های معتبر بخونین این رو میشه کاملا متوجه شد که موقعیت اجتماعی، امکانات و خیلی چیزای دیگه واسه یک آمریکایی خیلی بهتر از ما هستش ولی آیا در همین کشوری که الان توش زندگی میکنیم مثلا دانشجوها و افراد نخبه(به خصوص اونایی که فقط به علمشون متکی هستن واسه جلو بردن پیشرفتاشون!!) چه موقعیت اجتماعی و امکانات و ...دارن که تو یه کشور بیگانه نداشته باشن؟!
متاسفانه بیشتر از اینا نمیتونم توضیح بدم براتون.
این سوال شما به نوعی انحراف از بحث اصلی "می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟" هستش و بهتره به نوعی واسه پیدا کردن جواب این سوال به تجربیات دوستانی که چندین ساله نه چند ماهه در کشورهای خارجی هستن استناد کنیم.
دانشجویان مختلف هم واسه دلایل مختلف از کشور خارج میشن:
1- بعضی ها هستن فقط به خاطر عذاب فکری درس رو بهونه قرار میدن و میرن و مهم نیست براشون چی میشه؟ فقط بساط رفتن رو چیدن تحت هر شرایطی.
2- بعضی ها میخوان برن و برگردن قطعا و هدفشون فقط استفاده از امکانات تحقیقاتی عظیم کشورهایی مثل آمریکا و تجربه اندوزی هستش.
3- بعضی ها هم که میرن و قطعا برنمیگردن و هدفشون ادامه تحصیل و پیدا کردن کار در یک کشور آزاد و پیشرفته هستش. و صد البته خیلی ها هم حاضرن شهروند درجه چند باشن ولی شان انسانیشون سر جاش باشه...
4- بعضی ها هم همین داخل کشور ادامه میدن و شرایط خیلی خوبی چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ معنوی دارن.

پ.ن: تنها مساله مهم اینه که هدف خودتون رو مشخص کنید از رفتن. اول هدف باید مشخص بشه بعد میشه راجع به سوال شما هم نظر داد. این خیلی مهمه.
بااحترام



RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - atefeh_J - 18-03-2014

(18-03-2014, 12:42 AM)'mgorji' نوشته:
من فقط ی دغدغه ذهنی ام رو مطرح کردم ولی اگر کمکی می کنه فوق لیسانس مهندسی مالی
افرادی که من باهاشون در ارتباط بودم نظرشون در کل بد نبوده اگر شما اطلاع بیشتری دارید ممنون می شم بفرمایید تا من هم استفاده کنم. ممنون دوست خوبم
 
مرسی از جوابت.من می خواستم چند تا نکته را اضافه کنم به صحبت های آقای charmingبه عبارتی شفافتر بگم :1-ببین دوستم اگه من 10 تا دوست دانشجوی دکترای شریف داشته باشم 9تاشون ناراضی اند و یکی به دلیل اینکه با مدرک ارشدش کار دلخواهش را نداشته الان راضی است چون سرگرم شده این یعنی چی؟ یعنی اینکه به حداقل ها راضیه!!!هدفش را در همین سطح نگه داشته، همه چی بستگی به هدف شما داره خب اگه شما می تونی راضی باشی قطعا برای پذیرش اقدام نکن
2- برای بحث کار اگه واقعا بخوای منبع درآمد عالی داشته باشی تو کشورت باید 3 ویژگی مهم در وجودت نهادینه باشه نه اینکه از اول داشته باشی، یاد بگیری  که جزو وجودت باشه (اینها تجربیات من است که در اختیارت میذارم همه هم از سازمان دولتی و نیمه دولتی Big Grin) 1- بتونی کار نکنی (یعنی اگه رئیست گفت خانم فلان چرا انقدر عجله داری بگی آقای رئییس چشم به نکته خوبی اشاره کردین!!) 2- پا روی حق دیگران گذاشتن باید برات راحت باشه (یعنی اصلا عذاب وجدان نگیری) ، با عرض پوزش از همه دوستان یک عبارت  ملموس دیگه برای این مورد می تونه دزدی باشه!!! 3-رابط داشته باشی (یک مثال ملموس برات بزنم من 2 هفته پیش دعوت به مصاحبه شدم یکی از بزرگترین و پولدارترین مراکز صنعتی و  وقتی رفتم دیدم تمام دووستان از طرف کارکنان اونجا دعوت به مصاحبه شدند حالا من اگه بگم رزومه ام را چی جوری بدستشان رساندم باور کن گریه ات می گیره بعد از دقیقا 2 ساعت مصاحبه یکی از آقایون برگشت به من گفت یک چیزی برادرانه بهت بگم شما با این رزومه چرا امدی اینجا ،اینجا برای موضوعی که شما روش کار می کنی دستگاه نداریم!!!! خب این یعنی چی؟ یعنی منو دست انداختن با دعوت به مصاحبه دیگه مگه رزومه منو ندیده بودند پس چرا دعوت به مصاحبه شدم؟ البته من برای جنبه فان قضیه رفته بودم و پیش بینی میگردم وقتی پشتم گرم ننیست ممکنه این مدلی بشه).
خب اگه بتونی با این قضایا کنار بیای پس راحت حقوقی که میگری نوش جانت میشه و گوشت به تنت در غیر این صورت مثل من ممکنه استعفا بدی و خودتو بکشی بیرون یا مثل خیلی از دوستان دیگه بری کار آزاد کنی!!!
البته قبول دارم استثناهایی هم هستند ولی مطمئنم انگشت شمارند، کاملا مشخصه که تحمل این موارد برای من سنگینه ترجیح می دهم تمام سختی های دوری از خانواده ام را به جون بخرم هر چند سخته.



RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - mgorji - 18-03-2014

اگر بخوام با خودم صادق باشم خیلی از نکاتی رو که شما گفتید خودم هم در گذشته باهاش مواجه بودم یا بهش فکر کردم ولی چه می شه کرد کار دله دیگه بعضی وقت ها منطق نداره! 
در پاسخ به دوست گرامی charming باید بگم هدف من صرفا ادامه تحصیله و شیفته زندگی خارج از کشور نیستم و دلیل اینکه در یک پست گفتم برگردم و در دیگری با فرض ماندن سوال کردم ناشی از کمبود اطلاعات من نسبت به شرایط زندگی خارج از کشور و قدرت تطبیق خودم نسبت به آن ها است. چون هیچ تجربه ای در این زمینه ندارم.
دوستان من واقعا بر سر دو راهی هستم و توان تصمیم گیری قطعی ازمن سلب شده (راستش رو گفتم) به همین دلیل از شما سوال کردم ممنون که بیدریغ نظراتتون رو به اشتراک می ذارید.


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - M1KE - 19-03-2014

این موضوع خیلی به روحیات افراد بستگی داره. من افرادی رو دیدم که با ویزای اقامتی به کشورهای اروپایی یا کانادا و آمریکا رفتن ولی بعد از یکی دو ماه از شرایط اونجا خوششون نیومده و برگشتن ایران. افرادی رو هم دیدم که قبل از رفتن خیلی قصد موندن نداشتن ولی وقتی با یک ویزای توریستی یا دانشجویی وارد یکی از این کشورها شدند گویی که شمس خودشون رو یافته باشن دنبال اون بودن که به هر طریقی که شده موندگار بشن.

به همین دلیل گاهی وقتی از دانشجوها یا مهاجرها در مورد شرایط کشورهای خارجی سوال کنید یک عده اون رو برای شما جهنم توصیف می کنند و یک عده بهشت. هر دو هم از دید خودشون قضیه رو بیان می کنند چون رضایت افراد به روحیات اونها و میزان انطباق پذیری و استفاده از فرصت های متفاوت اون کشور بستگی داره.

اگر تا به حال خارج نرفتین پیشنهاد من اینه که یک بار یک سفر تفریحی چند روزه به ارمنستان یا ترکیه که هزینه چندانی هم ندارند برین. اگرچه با کشورهای اروپایی یا آمریکا و کانادا خیلی قابل مقایسه نیستند ولی در یک مقیاس کوچکی یک سری از مشکلات و فرصت های متفاوت نسبت به ایران رو می تونید ببینید و خیلی ذهنیت آدم رو باز می کنه.


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - nixe2006 - 19-03-2014

فکر میکنین ما شب خوابیدیم صبح پاشدیم گفتیم میریم المان بی خیال خانواده؟ نه جونم.خود من بعد لیسانس سه سال دنبال کار بودم که فقط سال اول رو تونستم تو شرکتهای متفرفه تازه با اشنا بازی کار کنم که نه اون کار نه حقوقش در شان سواد من بود نه همکارام. دو سال بعد هم از بیکاری افسردگی گرفتم.بعد رفتم فوق خوندمو مهارتهای کاریمو بالا بردم. معلومه که الان توقع من از زندگی بالا رفته.یعنی دوباره با فوق برم اون کارا رو بکنم که دیپلمه ها میکنن؟با اون حقوق؟من که نمیخواستم اینطوری شه ولی مجبورم.
درک میکنم بعضی بچه ها سنشون هنوز کمه و وابسته هستن ولی به چیزای خوبشم فکر کنین.اینکه از یک دانشگاه خارجی مدرک میگیرین.زندگیتون عوض میشه.با آدمها و فرهنگ دیگه آشنا میشین.یاد میگیرین مستقل باشین و از همه مهمتر شاید بتونین به خانواده هم کمک کنین.


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - mahnaz103 - 19-03-2014

منم تجربه مشابه با تجربه دیگر دوستان داشتم متاسفانه! یعنی محیط کار رو دیدم و کارکردن رو به طور کل گذاشتم کنار!!!( لازم به توضیحه که مثلا من پام به و ز ا رت کشور بازشده بود!!!)
درمورد محیط آکادمیک هم که دیگه برای همه مبرهنه که اینجا هیچ ارزشی برای دانشجو قائل نیستن!! یه تجربه تلخ تو این زمینه من دارم اونم اینه که وقتی تو یه دوره ای شاگرد اول شدم، برای مسئله ای نیاز به گواهی شاگرد اولی داشتم، رفتم از دانشگاه بگیرم، هی منو پیچوندن، آخر کلافه شدم گفتم بابا مگه کار خیلی سختیه یه گواهی دادن، حالا خوبه من مثلا بابت یه امتیازی که حقمه و تازه باید شما هی تحویلم بگیرید اومدم اینجا بعد شما هی کار منو عقب میندازید که چی بشه؟؟:d  خانمه برگشت گفت ، به ما چه تو شاگرد اول شدی، خود خواستی شاگرد اول شدی میخواستی شاگرد اول نشی و این دردسرهارو هم نداشته باشی :d:d:d:d:d

خب حالا شما تصور کنید با این وضعیت دانشگاه من چقدر سرخورده میشم از درس خوندن و تلاش کردن!!! شما باشید تلاش نمیکنید برید یه محیط آکادمیک درست حسابی رو تجربه کنید؟؟ صرفا برای علاقه نه زندگی رویایی خارج واینا...

بنابراین درسته ما اینجا زندگی کردیم، خانواده مون اینجان، دوستامون، حتی به محیط داغون اینجا هم عادت کردیم و احتمالا سخت میشه که دل بکنیم و بریم، اما خب اگه بمونیم اوضاع چطور میشه؟؟ با تصور درس وزندگی اونور با درس و زندگی اینور و با کمی سبک وسنگین و به قول خودم روراست بودن میشه تصمیم گرفت . یه عده ممکنه همین وضعیت درسی وکاری رو اینجا قبول کنند و کنار بیان( مشابه چندتا از دوستای خودم!!) یا کسایی مثل من نتونند هیچ وقت کنار بیان و همیشه سرخورده باشن! پس واقعا به روحیات خود ما و اهداف و سرخوردگی ها و دلبستگی هامون بستگی داره ! 
ایشالله همه تصمیم درست رو بگیریم Smile


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - nixe2006 - 19-03-2014

احسنت خانم مهناز به نکته مهمی اشاره کردین. عادت. بله متاسفانه ما عادت کردیم هرجا ضعیف بودیم و از پس مشکلات برنیومدیم پشت حمایت و محبت پدر و مادر قایم شیم.واسه این غربت میتونه آدمو اذیت کنه.چون فردا که اونجا تا به مشکلی برخوردیم یادمون میاد که همیشه مادر پدرها مشکلات ما رو حل کردن و حالا دیگه نیستن.به نظر من بهتره با این واقعیت روبرو شیم که ما تا ابد نمی تونیم پشت اونا قایم شیم.بالاخره سفر هم که نباشه یک نقطه ای هست که ما از اونا جدا میشیم.اون موقع چی؟بهتره با ضعفامون روبرو شیم و یاد بگیریم مستقل شیم.اول و آخر که باید بشیم.
دانشگاه اینجا که قوربون دیوونه خونه برم.یادم میاد با چه ذوقی رفتم دانشگاه و الان چی شدم؟داغون..همه میرن دانشگاه تازه میشکفند ما داغون میشیم با این سیستمشون. سیستم تحصیلی ایران مثل چرخ گوشت میمونه.وای به حال کسایی که یکم باهوشو با استعداد باشن..داغون میشن

بیا همین الان جواب میلم اومد که از دانشگاه درخواست کرده بودم یک گواهی واسه سفارت بده که مدارکم دریافت شده و منتظر جواب پذیرشم.کی بود میگفت کارمندای ما الن بلن بیاین ببینین چقدر کارمندای اونا بدترن. بعد اینکه متن نامه رو اشتباه زده و بهش یاداوری کردم که من برای ترم زمستون مقطع فوق درخواست دادم و نه برای کلاس زبان.عوض معذرتخواهی هی نوشته دوباره تایید میکنم انگار با حرص نامه داده..همچین چیزی تو نامه نگاری ندیدم تا حالا. آخر نامه هم معمولا مینویسن از هر گونه سوالی دریغ نکنین که نوشته لطفا از هرگونه سوال دیگری خودداری کنید..شیطونه میگه پاشم زنگ بزنم دانشگاه بگم این مسئول ثبت نام داره اینطوری باهام حرف میزنه.حتما اینو وقتی رفتم دانشگاه گزارش میدم.اونجا دیگه اینجا نیست هرکی سرمون سوار شد هیچی نگفتیم و هی به روی کارمندای دانشگاه خندیدیم اونام هر کار خواستند کردن. شیطونه میگه ایمیل بزنم بگم اگه شما کارتونو درست انجام بدین من هی سوال نمیکنم که شما هم کاراتونو دوبار دوبار انجام بدین و هی بنویسین تو میل دوباره...یعنی چی؟هی دوباره دوباره نوشته الان سفارت فکر میکنه چه خبره..دیدی عزیزم میگم کارمندای ما بهترن


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - deadxxxqueen - 19-03-2014

به نظر من دلتنگي رابطه ي مستقيمي با سطح رضايتت از زندگي در ايران داره
اگه اينقدر از زندگي در اينجا خسته شدي واقعا به درجه اي ميرسي كه دلتنگي ديگه مفهومي برات نداره
حدقل واسه من كه اينطوريه , واقعا به تنها چيزي كه فك نميكنم همينه [img]images/smilies/cool.gif[/img]


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - rulany - 16-06-2014

سلام دوستان عزيز
يه سوالي داشتم.ميخواستم بدونم حس و حال اين روزهاي من تا چند درصد طبيعيه.قبلا خوانده بودم كه بچه هايي كه كم كم وقت رفتنشون ميشه يه حس پشيموني يا ترس از تنهايي فكرشون رو مشغول ميكنه.منم كه بعد 3 سال كم كم وقت رفتنم داره ميشه و معمولا تو اين سه سال هم همش روياي رفتن رو داشتم و در اكثر خلوت هام به اين موضوع فكر ميكردم و حتي ازش لذت ميبردم اما الان دقيقا برعكس شده[img]images/smilies/sad.gif[/img]
يعني موقع خواب و يا هر وقت ديگه اي كه تنها شدم به اين فكر ميكنم آيا واقعا ارزشش رو داره دور باشم؟ همش هم دلم واسه مادرم ميسوزه كه مطمئنم راضي نيست اما بخاطر من طوري برخورد ميكنه كه انگار راضي و خوشحال از اين رفتن.همش به خودم ميگم چرا بايد اين ظلم رو بهشون كنم و حداقل يك سال نذارم منو ببينن؟![img]images/smilies/sad.gif[/img]

خيلي خوشحال ميشم دوستان نظرشون رو بدن كه ببينم اصلا بقيه هم اين حس و حال رو داشتند؟يا فقط مخصوص من!!


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - nixe2006 - 16-06-2014

سلام.خوب این حس طبیعیه.شما هم قرار نیست دیگه کاملاً ازشون جدا بشین من برای خودم این فکر رو کردم که چون سال اول یک دفعه جدا شدن سخت باشه مخصوصاً برای مادرها چند وقت بعد اونا بیان اونجا مسافرت یا آدم بیاد سر بزنه.
یادتون باشه که چقدر واسه گرفتن ویزا سختی کشیدین و الان میلیونها نفر آرزو دارن جای شما باشن از جمله خود من.حتی خیلیها دوست دارن از مملکت غیر قانونی خارج شن چه برسه قانونی.به جای این فکرها به این فکر کنید که اونجا چقدر مایه افتخار همه میتونین بشین و زندگیتونو از این رو به اون رو کنین.دور هم بودن خوبه اما نه به هر قیمتی. من از وضع مالی شما خبر ندارم.ولی ما وضع مالی متوسط داریم.با پدر مادر بازنشسته که با این گرونیها خرج دوا درمون خودشونو بدن هنر کردن.مطمئناً اگه من شغلی داشتم خیلی همه چی فرق میکرد.این فرصتها زیاد تو زندگی ادم پیش نمیاد.