آکادمیا کافه
می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - نسخه قابل چاپ

+- آکادمیا کافه (https://www.academiacafe.com/pf)
+-- انجمن: گفتگوی خودمانی کاربران (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86)
+--- انجمن: گفتگوی خودمانی (https://www.academiacafe.com/pf/Forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C)
+--- موضوع: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ (/Thread-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%86%D9%85-%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA-%D8%B1%D9%88-%D8%AA%D8%AD%D9%85%D9%84-%DA%A9%D9%86%D9%85%D8%9F%D8%9F)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Torkan - 17-06-2014

(16-06-2014, 10:28 AM)'rulany' نوشته: سلام دوستان عزيز
يه سوالي داشتم.ميخواستم بدونم حس و حال اين روزهاي من تا چند درصد طبيعيه.قبلا خوانده بودم كه بچه هايي كه كم كم وقت رفتنشون ميشه يه حس پشيموني يا ترس از تنهايي فكرشون رو مشغول ميكنه.منم كه بعد 3 سال كم كم وقت رفتنم داره ميشه و معمولا تو اين سه سال هم همش روياي رفتن رو داشتم و در اكثر خلوت هام به اين موضوع فكر ميكردم و حتي ازش لذت ميبردم اما الان دقيقا برعكس شده[img]images/smilies/sad.gif[/img]
يعني موقع خواب و يا هر وقت ديگه اي كه تنها شدم به اين فكر ميكنم آيا واقعا ارزشش رو داره دور باشم؟ همش هم دلم واسه مادرم ميسوزه كه مطمئنم راضي نيست اما بخاطر من طوري برخورد ميكنه كه انگار راضي و خوشحال از اين رفتن.همش به خودم ميگم چرا بايد اين ظلم رو بهشون كنم و حداقل يك سال نذارم منو ببينن؟![img]images/smilies/sad.gif[/img]
خيلي خوشحال ميشم دوستان نظرشون رو بدن كه ببينم اصلا بقيه هم اين حس و حال رو داشتند؟يا فقط مخصوص من!!

 
سلام بر رفیق قدیمی
من داستان مجبورم بنویسم واسه این حس شما!(ببخشید اول مختص به ایالات متحده صحبت میکنم و بعد general)
آقا جان یه نکته خیلی مهم باز بگم: اولا کدوم کشور تشریف میبرید این خیلی مهم هستش. بیایید ایالات متحده و تا حدی کانادا رو کنار بگذاریم (به دلیل مسایل ویزا حتی دوستی دارم ویزای مالتی پل داره ولی خودش میگه با اینکه دلم تنگ شده برنمیگردم چون باز میترسم از هر دو طرف برام مشکل ایجاد کنن!!) خودش یه جمله عالی بکار میبره میگه من شناسنامه ندارم الان که آمریکام!
نه ایرانی هستم نه آمریکایی!( واقعا هم عالی گفته)
ویزای مالتی هم 2 ساله اعتبارش.(بالفرض خود بنده ویزام سینگل و یکبار ورود هست و وقتی افسر من رو که البته سنم آنچنان بالا هم نیست دید تعجب کرد و گفت لیسانس میری؟! گفتم نه جناب آقای پلیس! مقاطع بالاتر! اونم سه تا دایره دور اون عدد 1 کشید و بهم یه جورایی نشون داد و فکر میکرد نمیدونم. تازه اونجا باور کنید اونجا درک کردم سینگل یعنی چی!! البته میدونستم حتی اگر ویزا مالتی بود باز من برنمیگشتم به دلایل معلوم(هزینه + فشار شدید درسی در آمریکا و ...)
حالا بریم سر سوال شما:
شما کمی زودتر این احساس بهش دست داده. این احساس بسته به آدمش داره. تعداد بچه ها در خانواده،وضع مالی، میزان احساسات و حتی باید بگم افکار س ی ا س ی غالب خانواده.(اینا واقعا مهم هستن و تاثیر میگذارن روی فرد)
اینجا بحث آمریکا رو تموم کنم با این مورد:
افراد زیر راحت تر و خیلی بهتر میتونن به زودی فراموش کنن گذشته رو و اون احساس شما رو:
1- از این ادم های با پشتکار در سطح بالا!!!! (اهل عمل نه در سطح حرف)
2-
خوشبین و امیدوار ( وضغیت روحی مساعد بسیار مهمه)
3-
یک ایده ی فوق الاده
4 - اصلا س ی اس ی نبودن!(شاید این مورد اخر واسه بعضی ها مفهوم نداشته باشه ولی واسه عده ای قلیل از دانشجویان،دقت کنید دانشجویان نه هر کسی خیلی تاثیر میگذاره، در مورد افکار گذشته)
دوست قبلی وضعیت اقتصاد خانواده رو خوب اومد و جای تامل هم داره!

اما اصل مطلب:
این احساس شما قابل درک هست. من خودم قبل رفتن میگفتم فقط هدف فقط هدف. بله این واقعا بعضی مشکلات رو حل میکنه ولی اصل سر جاش هست. بر طبق اصول روانشناسی میشه افراد مهاجر رو در تقسیم بندی کرد:
1- بعضی افراد اول که میرن میگن وااااااااااااااای عجب جایی هست و ... که مربوط به دوران شیفتگی هست. بعد یه مدت میبینن نه بابا همه جا هم که اسمون همون یه رنگه و تازه دلتنگی میاد براشون!
2- افرادی که اول 3 ماه تحت فشار هستن و بعد عادت میشه براشون(این عده از اول هم توقع آنچنانی نداشتن و برای مثال از ایالات متحده بهشت نساخته بودن برا خودشون یا مثلا از اروپا(که امروزه بعضی ها ورد زبونشونا شده بیمه رایگانه اتوبوس مفته مملکت سوسیال هستش پرستارا قربون آدم میرن!! و...)بابا جان آخه ببین اصلا کار واست پیدا میشه به عنوان یه غریبه که بخوای اونارو هم داشته باشی)
این مسایل ربطی به اینکه شخص زحمت کشیده اومده نداره:
یه مثال میزنم شاخ در بیارین! دوست من با هزار بدبختی رفت دانمارک واسه ادامه تحصیل 3 ماه بعد دیدم ایرانه و شرکت زده!
و یا برعکس دوستی داشتم به راحتی اومده آمریکا بدون کلیرنس و مشکلی هم نداره.
شما اگر اروپا میرید: این نظر من هستش زیاد مشکلی نخواهید داشت. میدونید چرا؟
چون حداقل میدونید که اگر واقعا فشار روحی زیاد شد به راحتی فقط هزینه داره میتونید برگردید یه مدت و دوباره برید(ارجاع به دوستی که بین ایتالیا و امریکا، ایتالیا رو برگزید دانشگاههای تقریبا هم سطح)، ولی این لامصب آمریکا اینطور نیست.
این فکر کار شما رو راحت میکنه و فشار رو کم میکنه. دقت کنید این فکر شما حداقل ارامش ور میده بهتون.لازم نیست حتما انجام بشه!
در نهایت افراد با شرایط زیر خیلی خیلی راحت با زندگی در خارج کنار میان:
1- دانشجویانی که چندین و چند سال در شهر دیگری بودن
2- دانشجویانی که به اقتضای شغل پدر بیشتر اوقات تقریبا خونه رو خودشون اداره میکردن
3- دانشجویانی که سربازی رفتن!
4- دانشجویانی که اون فکر گزینه 4 که بالا گفتم رو اصلا ندارن!
5- دانشجویان میلیاردر(واقعا هم اینطوریه!)
6- دانشجویانی که فقط خودشون رو میبینن و مغرور هستن و انگار از دماغ فیل بیرون اوندن(شرمنده رک گفتم چون اینجا ما رو اینجور عادت دادن!)
7- دانشجویانی که ارتباطاتشون قویه. این وافعا مهمه، بر خلاف مثلا خود من که حالا حالا ها با هر کسی نمیفتم که این خیلی بده!
این عوامل بالا باید چند سال قبل رفتن باشه وگرنه مثلا شما با دو ماه دوری فرقی در حالتون نمیکنه!
راهکار ها برای جلوگیری از این احساس قبل و بعد اومدن:
1- با خانواده باشید و تفریح کنید و شادی کنید و به مرور گذشته بپردازید(مثلا جام جهانی رو با هم تحلیل کنید!!)
2- سعی کنید در مورد اینده صحبت کنید و آرمانهاتون و اون چیزایی که مربوط به خانواده میشه(مثلا به اهدافتون که دعوت نامه میفرستم برا بابا مامان اینا تا بیان دم فرودگاه برلین با BMW برشون دارم ببرم DOWNTOWN مهمون کنمشون برای اجرای موزارت در فضای باز همراه پیده آلمانی با حالا مثلا شامپاین بدون الکل)!![img]images/smilies/wink.gif[/img]
3- در کارهای روزمره بیشتر کمک کنید.
4- هیچی دیگه باز اهدافتون رو در ذهنتون ترسیم کنید.
من تازه اومدم خودم ولی کلا به نظر میاد کم کم که فشار کاری زیاد خواهد شد کمی از اون احساسی که شما دارید (که در خارج هم اندکی خواهید داشت) کمتر خواهد شد. به قول یکی از دوستان شما وقتی وقت ندارید واسه شکمتون،چطور میتونید وقت بگذارید واسه دلتنگی هاتون!
یه نکته یادم رفت بگم: در خارج از کشور هم فکر نکنید برگشتن به کشور به مدت مثلا یک ماه میتونه مشکل گشا باشه! تجربه یک زن و شوهر دانشجو که یک ماه برگشتن ایران(آمریکا بودن و عمران و ویزای مالتی): خیلی حال و هوامون خوب بود وقتی در فرودگاه شیکاگو بودیم و داشتیم میرفتیم به سمت استانبول و از اونجا دارم میرم به تهران دارم میرم به تهران!!
وقتی رسیدیم به به خونواده رو دیدیم و نون و پنیر وسنگک و چای نبات و نمیدونم قرمه سبزی و برج میلاد و ونک و ...
بعد دو روز خودشون میگفتن:
کی 28 روز میگذره برگردیم؟(خطی بکش رو دیوار تا برسه به n بار!)
بااحترام
 



RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - M1KE - 23-08-2014

یک نکته ای که در این مورد بد نیست آدم در نظر داشته باشه این هست که کشورها خیلی پهناور هستند، با محله های مختلف، انسان های مختلف، خونه هایی با شکل های مختلف و غیره. این موضوع باعث میشه که تجربه آدم از محیط اون کشور خیلی "محلی" (موضعی) و تحت تاثیر جو و محیط پیرامونی اش باشه. مثلا ممکنه خونه ای رو اجازه کنید که پنجره هاش نورگیر نباشه یا محله اش خیلی خلوت باشه یا همسایه ای داشته باشین که ازش به هر دلیل خوشتون نیاد و این موضوع باعث بشه که احساس خیلی خوبی در اون کشور نداشته باشین و طبیعتا دچار غم غربت بشین یا احساس افسردگی کنید. این مورد به ویژه در مورد آدم هایی که زیاد به بیرون و محیط های شلوغ مثل بازارها و همایش ها و غیره رفت و آمد نمی کنند و سبک زندگی شون حالت ایزوله داره بیشتر تاثیرگذار هست و خیلی زود اونها رو دچار روزمرگی می کنه.

به همین دلیل اگر دیدین که از شرایط احساسی زندگی تون در یک کشور خارجی راضی نیستین یک مقدار در وبسایت های اجاره خونه جستجو کنید و به محله های جدید شهر سر بزنید و محل تون رو عوض کنید تا محیط دیگه ای رو تجربه کنید و خودتون رو به یک محیط ثابت که ازش راضی نیستین محدود نکنید. اگر از محیط های شلوغ خوشتون میاد بیشتر به سمت پذیرش گرفتن از دانشگاه هایی برین که در شهرهای پر جمعیت قرار گرفتن و همین طور سعی کنید فاصله محل زندگی تون تا دانشگاه یا محل کارتون خیلی دور نباشه. خیلی ها خونه های دور افتاده رو که ارزون تر هست کرایه می کنند ولی کلی هزینه زمانی و مالی برای رفت و آمد صرف می کنند که اونها رو در طولانی مدت خسته می کنه. وقتی نزدیک دانشگاه باشید به سرعت می تونید به دانشگاه رفت و آمد کنید و در جریان امور قرار بگیرید و در محیط پویاتری باشید.


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Elmira98 - 23-08-2014

چه خوبه كه يه همچين تاپيكي هست! هميشه دلم ميخواسته تو خارج از كشور ( آلمان) ادامه تحصيل بدم حالا دلايلشم بماند  و هميشه در كنار اين علاقه يه حس ترس و اضطراب هم بوده. ترس از تنهايي تو غربت! با توجه به شناختي كه از روحيات خودم دارم ميترسم يه مدت تو غربت افسردگي بگيرم ! چون  واقعا به خانواده ام وابسته ام... كلا به لحاظ روحي آدم وابسته اي هستم و اين اصن خوب ني. سواي اينكه خانوادم با رفتنم مخالفن اما اين ترس و اضطراب رو به روم نميارم و دنبال كاراي پذيرشم هستم ... خييلييي سخته به مولا اما باس دل كند و رفت ... نميدونم شايد وقتي پام اونور برسه حال و هواي ديگه اي داشته باشم ... فقط خدا ميدونه!


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - brusa1994 - 05-09-2014

به نظر من دلتنگ شدن اونم به طوری که واقعا مشکل ایجاد کنه فقط برای کسانی پیش میاد که از لحاظ اجتماعی ضعیف و یا کمرو باشند و نتونن با افراد زیادی ارتباط برقرار کنند ، مثلا من وقتی دانشگاه شهر دیگه قبول شدم بال بال میزدم میزدم برم اونجا،خوابگاه با افراد زیاد و فرهنگ های مختلف مواجه شدم و متوجه شدم اصلا نباید زود قضاوت کرد اینکه بگیم این اقوام اینطوره اونطورن خیلی اشتباست خیلی زود با محیط خوابگاه خو گرفتم و اصلا احساس دلتنگی نداشتم، در هر جایی مردم با هم متفاوت هستند هستند و شک نکیند همیشه یه نفرو پیدا میکنید که از لحاظ اخلاقی با هم مچ باشید. قطعا در مورد آمریکا یا اروپا هم این موضوع برقراره و انسان ها متفاوت هستند.
       هرجای دنیا که مهاجرت کنید با افراد و فرهنگ های جدید آشنا میشید و مهمتر از همه اینکه از اونجایی که ایران یک کشور جهان سوم محسوب میشه همیشه در مورد سلایق و زمینه های مورد علاقه شما جذابیت های زیادی در کشور مقصد وجود داره،مثلا من خودم به خرید آنلاین خیلی علاقه دارم اما خیلی کم پیش میاد که این کارو انجام بدم چون هزینه ارسال زیاد ،تاخیر فراوان و قیمت گرون مانع این کار میشه،اینکه  اونجا حتی تی شرت رو هم اینترنتی بخری خیلی جالب به نظر میرسه،از این دست موارد برای افراد مختلف متفاوته.
قطعا دلتنگی  خانواده در همه افراد وجود داره البته میزانش متفاوته اگر اجتماعی باشید و سرگرمی های مورد علاقتون رو پیدا کنید بعید میدونم غربت مشکل خاصی براتون ایجاد کنه.


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - saaaaam - 05-09-2014

من تقریبا 20 روز میشه امدم فنلاند
تجربه خودم را عرض می کنم باید تا جایی که می تونید برای خودتون دوست پیدا کنید البته من فنلاندی ها را ادم های بسیار مهربونی می بینم ولی البته شیطنت خودشون را هم دارن که طبیعی هست
ولی برای اینکه به هدف خودتون برسید باید دلتنگی - کار سخت - درس خوندن زیاد و همه را به جان بخرید 
در مورد من چون اینجا که رسیدم دوستان قدیمی خودم را دیدم و خیلی بهم کمک کردن مشکل زیادی نداشتم و زیادم دلتنگ نشدم ولی در مورد خانم ها موضوع به این راحتی که من میگم نیست اونها بیشتر دلتنگ شدند 
امیدوارم همه ما در زندگی بتونیم برای رسیدن به اهدافمون سختی ها را تحمل کنیم


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Karim - 05-09-2014

بهترین کار اینه که یک هم خونه ای پیدا کنید.یک هم خونه ای پایه به معنای واقعی کلمه. واقعا تنهایی خونه گرفتن مصیبته حالا هر جای دنیا که باشید... حس تنهایی بیشتر در خونه میاد سراغ ادم.به شرطی که به تفاوت های هم احترام گذاشته شود. نه هرروز دعوا. میگم پایه باشید..
باهم غذا درست کنید، باهم تفریح کنید، باهم درس بخونید.. حتی وسایل خونه هم هرکس رسید بگیره. نه اینکه رفتید غذا خوری هرکس پول غذای خودش رو حساب کنه!! صمیمیت در حد تیم ملی بهترین راه کار هست


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - holi68 - 05-09-2014

[img]images/smilies/angry.gif[/img]من همخونه داشتم افتضاهههههههههه نمیشه با دیگران کنار اومد از همه لحاظ هم بهداشتی هم اخلاقی ... من که راضی نبودمممممممممممم


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Karim - 06-09-2014

خب عرض کردم پایه داشته باشید... پایه بودن با صرف همخونه بودن فرق داره.. باید دوست درجه یک بشید واسه هم.  اکثر بچه های تحصیلکرده و بخصوص قشر خارج برو سطح فکر بالایی دارند و همه جوره همدیگر رو درک میکنند شما بدشناس بودی احتمالا ...ولی نامید نشو همه مثل هم نیستند ...البته ببخشید شما هم باید نقاط ضعف اخلاقی خودت رو شناسایی کنید همش اون مقصر نبوده احتمالا


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Elmira98 - 07-09-2014

عجــــــــــــب! دوست محترم يعني الآن چون بنده خيلي دلتنگم و وابسته خانوادمم به لحاظ اجتماعي مشكل دارم؟!!! عجبا!
به لحاظ روانشناختي آدم قبل از ورود به يه جو ناآشنا يه مقدار استرس و ترس داره كه اون طبيعيه و تا بخواد با محيط جديد سازگاري پيدا كنه زمان ميبره .
من خودم هم به آشنايي به فرهنگهاي مختلف علاقه دارم هم جوامع مختلف ولي اين دليل نميشه بگيم چون از نظر روحي خيلي وابسته ايم تو غربت لنگ مي مونيمو قفل ميكنيم. خو يكي مثل شما بال بال ميزنه يكي مثه ما كه بال نداريم تاتي تاتي ميره اما ميره!
بعدم اين قضيه در مورد خانما فــــــــرق ميكنه ! -_-


RE: می تونم دلتنگی و غربت رو تحمل کنم؟؟ - Simon2007 - 10-09-2014

(07-09-2014, 09:27 AM)'Elmira98' نوشته: عجــــــــــــب! دوست محترم يعني الآن چون بنده خيلي دلتنگم و وابسته خانوادمم به لحاظ اجتماعي مشكل دارم؟!!! عجبا!
به لحاظ روانشناختي آدم قبل از ورود به يه جو ناآشنا يه مقدار استرس و ترس داره كه اون طبيعيه و تا بخواد با محيط جديد سازگاري پيدا كنه زمان ميبره .
من خودم هم به آشنايي به فرهنگهاي مختلف علاقه دارم هم جوامع مختلف ولي اين دليل نميشه بگيم چون از نظر روحي خيلي وابسته ايم تو غربت لنگ مي مونيمو قفل ميكنيم. خو يكي مثل شما بال بال ميزنه يكي مثه ما كه بال نداريم تاتي تاتي ميره اما ميره!
بعدم اين قضيه در مورد خانما فــــــــرق ميكنه ! -_-

 
سلام 
نگرانی شما بی مورد هست. خیلی زود خواهید یافت که دنیا و ترس ها و اضطراب ها اونها نیست که به شما اموزش دادند. تجربه چیز دیگه اییه. و قطعا کسی که توان تجربه نداشته باشه اصلا در این مسیر نمیره. پس به خودتون مطمئن باشید. آسون نیست ولی یه دوره پیک داره که زود تمام میشه. وابستگی نشون از عاطفه و درجه انسانیت یک فرد داره نه ضعف اون و لاجرم هر کسی خودش رو بی عاطفه تر معرفی کنه یا نشون بده قطعا در درون به اونصورت نیست. اتفاقا این اشخاصی که نمیتونن عاطفه رو بروز بدن در خطر بیشتری هستند. 
شادزی