12-12-2016, 11:31 AM
(11-12-2016, 08:35 PM)iman7 نوشته: زمانی یه مجموعه داستانی خوندم از ایزاک آسیموف به اسم "باشگاه معما" که اسم اصلیش "بیوه مردان سیاه" بود. داستان 6 دوست که ماهی یکبار دور هم جمع می شدن و سعی میکردن معما حل کنن. شخصیت اصلی اما هنری پیشخدمت بود که در واقع اون آخر کار همه معما ها رو حل می کرد.شاید هم وقت و فکرش براش باارزش تر از این باشه که بخواد صرف راستی آزمایی حرفای یه نفر بکنه
تو یکی از داستان ها فرد مراجعه کننده در واقع یه داستان دروغی سر هم می کنه برای امتحان کردن اعضای باشگاه. هر کدام از اعضا به دلیل نجابت ذاتی و پیش فرض هاشون مبنی بر راستگویی مهمان مراجعه کننده، واقعا سعی در حل معما می کردن که کاری عبث بود. چون مهمان داستان دروغش رو مرتب پردازش هم میکرد!
آخر کار هنری با نقل قول از یکی از روسای جمهور اسبق آمریکا قضیه را حل کرد. ظاهرا در قرن 18 فقط یک نفر از اساتید دانشگاه جورجیا افتادن یک شهاب سنگ درخشان را گذارش کرده بود. در حالیکه هیچ کس دیگه ای چیزی ندیده بود. قضیه مدتها در جراید و محافل علمی مورد بحث بوده تا اون رئیس جمهور یه جمله ساده می گه : " احتمال دروغ گفتن یه پرفسور یانکی از افتادن سنگ از اسمون بیشتره"
نتیجه گیری اخلاقی:
1- اگر دیدید کسانی مدعای غیر قابل باورتون رو جدی می گیرن و در مورد چگونگیش بحث می کنن دلیلش زرنگی فوق العاده شما نیست، شاید طرف مقابلتون اینقدر ذهنش صافه که تصور نمی کنه دروغ می گید تا بخواد ازتون مچ بگیره.
2- همچنین مواظب "هنری پیشخدمت" باشید.
پ ن: یه بارم که یکی اومد بهمون روحیه و امید بده شما نمیذارین