27-10-2012, 09:59 AM
(19-04-2012, 08:26 PM)MaMi نوشته:دروددوست عزیزم، به نظر من در مدت زمانی که شما داری اقدام میکنی، نمیشه هم به مسئله ازدواج فکر کرد و هم به رفتن، به این دلیل که اصولا نمیشه روی دو تا مسئله (اون هم با این اهمیت و تعیین کنندگی) همزمان انرژی گذاشت و فکر کرد، یک جورایی میشه مثل با یک دست دو تا هندوانه بلند کردن! چون معمولا برای شناخت فرد مقابل، یک مدت زمان معقولی لازمه (نمیگم 10 سال یا 1 ماه)
برای اینکه چنین فردی پیدا بشه، باید به قول دوستان ببینی که کی هم میخواد برای رفتن اقدام کنه، ولی به نظرم فقط گفتن این حرف راحته، چون اون وقت شما طرف مقابلت رو به دلیل شرایط قبول کردی، نه اینکه شرایط رو به خاطر طرف مقابلت قبول کنی! اون وقته که ممکنه کنار اومدن و پذیرفتن خیلی موارد بعدی در زندگی برای هر دو طرف سخت بشه...میدونی یک جورایی مثل معامله میمونه و ممکنه اون رضایت و آرامشی رو که در زندگی دنبالش هستید (هر دو نفر) بهتون نده (لزوما به این معنی نیست که نخواهد داد)...
به نظر من عجله نکن دوست من...
اتفاقا نمی شه گفت عجله نکن. چون، با این پیش فرض، باید ازدواج رو فراموش کرد. مگر اینکه اونجا ازدواج کنیم ( که من حالا به هر دلیلی مثل سنتی بودن و..نمی تونم). من هم خودم ترجیحم اینه که از زندگی پارتنری و... دور باشم. یعنی قضیه طوریه که اگر یکی با این طرز فکر (مهم بودن ازدواج و یک نگاه نسبتا سنتی به خونواده) قبل رفتن ازدواج نکنه، گزینه هاش به صفر میل می کنه!
چون تنها فرصتی که شما دارید برای ازدواج در ایران، قبل از رفتنه (حالا 3 ماه-4 ماه یا 1 سال) ! بعدش که اصلا فرصت آشنایی ندارید! مثلا دو سالی یک بار بیاید یک هفته ایران و برگردید. عروس خانوم یا آقا دامادو حتی نمی تونید درست حسابی ببیند

تو را دوست می دارم
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد...
--
در فراسوهای عشق، تو را دوست می دارم،در فراسوهای پرده و رنگ..
در فراسوهای پیکرمان به من و عده دیداری بده (شاملو)
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد...
--
در فراسوهای عشق، تو را دوست می دارم،در فراسوهای پرده و رنگ..
در فراسوهای پیکرمان به من و عده دیداری بده (شاملو)