باید حرکت کرد...حتی اگه نرسیم! وگرنه راکدمیشیم، زیاد طول نمیکشه که تبدیل به باتلاق شیم...متاسفانه شرایط حال حاضر جامعه مون زنجیرمون کرده به همونجایی که هستیم...و تمام تلاشمون شده که همونجا بمونیم و لااقل بیشتر سقوط نکنیم...خیلی بده تمام آرزوهای آدم تبدیل شه به اینکه یه درآمد بخور ونمیری داشته باشه و فقط یه جوری ادامه بده...تمام آرزوهای قشنگ کودکی از یاد برن...هرروز از بین بدبختی های اطرافت رد شی و کاری نتونی بکنی، فقط سرتو شرمنده بندازی پایین و خسته تر از روز قبل به خونه برسی...سخته اینطوری از خودت راضی باشی، خیلی سخت.....سخته اگه بخوای خودت باشی جایی اون بیرون نداشته باشی و اگه بخوای جایی داشته باشی دیگه خودت نباشی...دیگه خودسانسوری بشه عادت برات.........
سخته یادگرفتن و تحقیق رو دوست داشته باشی ولی برا اینکه اینارو بهت بدن برات کلی شرط بذارن...یه طوری که یا باید فهمیدن و فکرکردن رو انتخاب کنی یا یاد گرفتنو...سخته بین این دوتا یکی رو انتخاب کنی...چرا هرجفتش نباشه؟!
سخته حتی تو یه محیط آکادمیک بخاطر یه مخالفت واعتراض ساده از ساده ترین حقوقت بعنوان یه دانشجو محرومت کنن...بدون هیچ دلیلی،بدون هیچ توضیحی...
سخته وقتی با یه مدرک بالا و یه معدل خوب میری جایی برا کار باز نگران این باشی که مبادا تحقیر شی....سخته عزت نفستو تو این شرایط حفظ کنی...باید برا نگه داشتن ساده ترین عقاید و اصولت هزینه بدی...از صبح علی الطلوع تا تاریکی شب...یا باید هزینه بدی یا باید شرمنده خودت شی...و و و...بالاخره تهش اینه که باید کاری کنی که فکرت ارتفاع بگیره، آرزوهات...بهرحال هرجا که هستی...شاید راه چاره رو تو رفتن ببینی...شاید اونجایی که می خوایم به طرفش حرکت کنیم هم چیز زیادی بهمون نده ولی گاهی باید حرکت کرد...
آخرش این که این یه معادله برد-باخت نیست مسلما...چون اینجا هم کسای عزیزی داریم که اقلا برا من مهمتر از اونا وجود نداره...ولی سعی میکنم جریان داشته باشم...حتی اگه موفق نشم و به جایی نرسم اقلا پیش خودم سربلندم که تلاشمو کردم.......
رفتن راهی ست برای بودن و آغازِ شدن...
خویش را باور کن
هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ کس بر در این خانه نخواهد کوبید
شعله روشن این خانه تو باید باشی
هیچ کس جز تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
هیچ کس چون نخواهد رویید...
مجتبی کاشانی
سخته یادگرفتن و تحقیق رو دوست داشته باشی ولی برا اینکه اینارو بهت بدن برات کلی شرط بذارن...یه طوری که یا باید فهمیدن و فکرکردن رو انتخاب کنی یا یاد گرفتنو...سخته بین این دوتا یکی رو انتخاب کنی...چرا هرجفتش نباشه؟!
سخته حتی تو یه محیط آکادمیک بخاطر یه مخالفت واعتراض ساده از ساده ترین حقوقت بعنوان یه دانشجو محرومت کنن...بدون هیچ دلیلی،بدون هیچ توضیحی...
سخته وقتی با یه مدرک بالا و یه معدل خوب میری جایی برا کار باز نگران این باشی که مبادا تحقیر شی....سخته عزت نفستو تو این شرایط حفظ کنی...باید برا نگه داشتن ساده ترین عقاید و اصولت هزینه بدی...از صبح علی الطلوع تا تاریکی شب...یا باید هزینه بدی یا باید شرمنده خودت شی...و و و...بالاخره تهش اینه که باید کاری کنی که فکرت ارتفاع بگیره، آرزوهات...بهرحال هرجا که هستی...شاید راه چاره رو تو رفتن ببینی...شاید اونجایی که می خوایم به طرفش حرکت کنیم هم چیز زیادی بهمون نده ولی گاهی باید حرکت کرد...
آخرش این که این یه معادله برد-باخت نیست مسلما...چون اینجا هم کسای عزیزی داریم که اقلا برا من مهمتر از اونا وجود نداره...ولی سعی میکنم جریان داشته باشم...حتی اگه موفق نشم و به جایی نرسم اقلا پیش خودم سربلندم که تلاشمو کردم.......
رفتن راهی ست برای بودن و آغازِ شدن...
خویش را باور کن
هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ کس بر در این خانه نخواهد کوبید
شعله روشن این خانه تو باید باشی
هیچ کس جز تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
هیچ کس چون نخواهد رویید...
مجتبی کاشانی
دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و ویرانه/ به گلزاری و ایوانی که فرشش آسمان باشد
مولانا
مولانا