18-05-2013, 09:33 PM
مدت هاست که وقت نکردم به فروم سر بزنم، بعد از مدت ها در حالی دارم این متن رو می نویسم که سوار اتوبوس greyhound هستم و دارم از شیکاگو به مینیاپولیس میرم. اتوبوس های greyhound وای فای مجانی داره. اما این قضیه مهم نیست، مهم اینه که الان که توی اتوبوس نشستم کسی به من نگفت اون اول بشن، کسی نگفت خانم ها نباید جلو بشینند یا آخر بشینند، هیج کس چیزی نگفت، به جز اینکه لطفا هدفنتون رو بذارید توی گوشتون، به حق بقیه احترام بگزارید، هیچ کس حق من رو زیر پا نگذاشت و این مهمترین قضیه برای من بود و هست.
یادم هست چقدر از این شرایط مینالیدم، خوب یادم هست وقتی کسی به حقم تعرض میکرد و من نمیتونستم چیزی بگم چقدر اعصابم رو خراب میکرد، اما حالا من در جایی هستم که میخواستم باشم. هستم نه به خاطر شانس خوبم، نه به خاطر پولداری پدرم. به خاطر اینکه خواستم و تلاش کردم برای اینکه در این لحظه باشم و در این زمان، و از این بابت بسیار خوشحالم. اتفاقا زمانی که من از ایران خارج شدم شاید بدترین زمان بود، زمانی که وقتی من بودجه ام رو بر اساس دلار 1000 تومانی بسته بودم، اما دلار به 4000 تومان رسید، اما این قضایا روی من تاثیر نگذاشت، من تصمیم خودم رو گرفته بوده که به رویام برسم، شاید باید بعضی روزها 10-12 ساعت کار کنم و درس بخونم اما این قضیه مهم نیست، مهم اینه که خواستن توانستن است.
اگر واقعا چنین مسایل کوچیکی در احتماع شما رو آزار میده و رویاتون میگه باید اینجا یا هرجای دیگه توی دنیا باشید، به هیچ کس گوش ندید که شما میتونید یا نمیتونید و یا اینکه مگه شما چند سال زندگی می کنید که بخواید این همه سختی رو به تن
بخرید، کاری که درست هست رو انجام بدهید و مطمین باشید که نتیجه لاش هاتون رو میگیرید..و یک چیز رو همیشه به یاد داشته باشید و اونم اینه که همیشه بدونید که بعضی وقت ها بعضی نقشه ها براتون کار نمیکنه، شما نیاز ندازید همیشه موفق باشید، بلکه نیاز دارید وقتی به عقب نگاه می کنید یک تعییر بزرگ در زندگیتون داده باشید، و این چیزی است که من هر روز بهش نگاه میکنم و هر روز خدا رو شکر میکنم براش، در آخر این نوشته ام رو با این جمله تموم میکنم:
what is the point of being on this world? if all you wana do is be like to everyone and avoid trouble?
یادم هست چقدر از این شرایط مینالیدم، خوب یادم هست وقتی کسی به حقم تعرض میکرد و من نمیتونستم چیزی بگم چقدر اعصابم رو خراب میکرد، اما حالا من در جایی هستم که میخواستم باشم. هستم نه به خاطر شانس خوبم، نه به خاطر پولداری پدرم. به خاطر اینکه خواستم و تلاش کردم برای اینکه در این لحظه باشم و در این زمان، و از این بابت بسیار خوشحالم. اتفاقا زمانی که من از ایران خارج شدم شاید بدترین زمان بود، زمانی که وقتی من بودجه ام رو بر اساس دلار 1000 تومانی بسته بودم، اما دلار به 4000 تومان رسید، اما این قضایا روی من تاثیر نگذاشت، من تصمیم خودم رو گرفته بوده که به رویام برسم، شاید باید بعضی روزها 10-12 ساعت کار کنم و درس بخونم اما این قضیه مهم نیست، مهم اینه که خواستن توانستن است.
اگر واقعا چنین مسایل کوچیکی در احتماع شما رو آزار میده و رویاتون میگه باید اینجا یا هرجای دیگه توی دنیا باشید، به هیچ کس گوش ندید که شما میتونید یا نمیتونید و یا اینکه مگه شما چند سال زندگی می کنید که بخواید این همه سختی رو به تن
بخرید، کاری که درست هست رو انجام بدهید و مطمین باشید که نتیجه لاش هاتون رو میگیرید..و یک چیز رو همیشه به یاد داشته باشید و اونم اینه که همیشه بدونید که بعضی وقت ها بعضی نقشه ها براتون کار نمیکنه، شما نیاز ندازید همیشه موفق باشید، بلکه نیاز دارید وقتی به عقب نگاه می کنید یک تعییر بزرگ در زندگیتون داده باشید، و این چیزی است که من هر روز بهش نگاه میکنم و هر روز خدا رو شکر میکنم براش، در آخر این نوشته ام رو با این جمله تموم میکنم:
what is the point of being on this world? if all you wana do is be like to everyone and avoid trouble?