18-04-2014, 03:33 AM
(03-04-2014, 06:19 PM)'Michael' نوشته: سلام دوست بسیار عزیز،
به به، چه حرف قشنگی mkan عزیز زدند واقعا حظ کردم قربون دهنت رفیق.
منم فقط نظر شخصیمو میدم:
مسئله اساسی اینه که بیشتر از 90 درصد ایرانیها و در کل شرقی ها موجوداتی به شدت احساساتی هستند و نمیتونند احساساتشونو درست کنترل کنند و مسائل رو با هم قاطی نکنند. اینکه پدر و مادر در برخی مسائل با فرزندانشون موافق نباشند چیزیه که در همه جای دنیا وجود داره ولی غلظتش در ایران اینقدر زیاده که حال آدمو از زندگی بهم میزنه!
مهمترین مسئله اینه که ما باید ببینیم با خودمون چند چندیم!!!!!! تا زمونی که خودمون تکلیفمونو با خودمون ندونیم ، تا زمونی که ندونیم خودمون با خودمو موافقیم یا مخالف، تا زمانی که عاشق هدفمون نباشیم، به راحتی اجازه میدیم حرفهای دیگران، خواه پدر و مادر باشه خواه هر بنی بشر دیگه، روی اعصابمون راهپیمایی کنند ..... هر دقیقه یه جوریم، یه لحظه موافق و یه لحظه مخالف. چون حرفها و نظرات دیگران اینقدر برامون مهم هست که در راه رسیدن به هدفمون ما رو و احساسات ما رو تحت تاثیر قرار بده. و یا به بیان دیگه، اینقدر در هدفمون مصمم نیستیم و اینقدر هدفمون برامون ارزش نداره که براش چیزهایی رو قربونی کنیم.
انسان موجودی آزاد آفریده شده .... آزادی به معنای واقعی ..... یعنی هیچ انسانی حق نداره اختیارات یه نفر دیگه رو در نحوه زندگی کردن ازش بگیره. اختیار تنها سرمایه بزرگ و قیمت نگذاردنی هر انسانی هست. در مقابل هم هرانسان مسئولیت تمام کارهایی که انجام میده رو باید بپذیره.
من زمانی که درسم تموم شد و برگشتم خونه، همون اولین روز به پدر و مادرم گفتم که میخوام از ایران برم ولی زمانش معلوم نیست و ممکنه کمی دیر یا زود بشه ..... اونها چنان مخالفتی کردند و چنان ننه من غریبم بازی ای در آوردند که نگو و نپرس آقا.... یک ساعت بهم توپیدند... منم گذاشتم هر چی میخوان بگن راحت باشند..... حرفشون که تموم شد، گفتم آقا حرفتون الان تمومه، اگه تمومه من در جواب این یک ساعت حرفتون فقط یه جمله بیشتر نمیگم، بگم؟؟؟ گفتند بگو.... گفتم اگه دوس دارین یه بار دیگه منو توی زندگیتون ببینین دیگه این حرفهایی که زدینو نشوم. پدر و مادرم هستین درست، هم احترامتون بر من واجبه هم هیچ کسی توی این دنیا نیست که به اندازه یه تار موتون دوس داشته باشم. هر کجا بودم و بعدها باشم عشقتون توی قلبم هست، ولی اگه بخواهین مانع من برای رسیدن به هدفم بشین دیگه منو نمیبینید ولی همچنان بیشتر از تمام دنیا دوستتون دارم. دیگه همونجا تموم شد و بندم خلاص شدم. میدونین چرا؟؟؟؟ چون اونها به عنوان پدر و مادر و نزدیکترین کسانم منو بهتر از هر کس دیگه ای میشناختند که وقتی میگم نمیبینید دیگه یعنی نمیبینید و شوخی و بلفی در کار نیست. در راه رسیدن به هدفم و در نحوه زندگی کردنم با هیچ بنی بشری حتی عزیزترین کسانم شوخی ندارم. گاها یه سال پدر مادرمو به خاطر ورزش نمیدیدم و اگه به خاطر تماسهای بیشمارشون نبود حتی بعد اون مدتم نمیومدم خونه. نه اسکایپی بود نه هیچ وسیله ای که چهرمونو باهاش ببینیم و تنها صدامونو میشنیدیم.
به نظرم، بلا نسبت دوستای خوب آکادمیا، الان بچه ها یکم سوسول شدند. کسیو میشناسم که قبل انقلاب رفته بود ژاپن و تا 15 سال مهمترین راه ارتباطیش با خونواده نامه بوده و گاها خیلی خیلی کم پیش میومد که با تلفن صحبت کنند چون جایی که این خونواده زندگی میکرد هنوز خونه ها تلفن نداشتند. برادرش میگفت وقتی نامش میومد ما میدونستیم زندست و همین خیالمونو راحت میکرد. این فرد اون موقع مهندس عمران شده بود و اون موقع که کسی مخصوصا توی شهرهای کوچیک از هدف داشتن چیزی نمیفهمید، و اصلا نمیدونست معنی کلمه هدف یعنی چی، به خاطر هدفی که داشت 15 سال از خونوادش دور بود و بعد 15 سال با زن ژاپنی و فرزندانش اومد تا به خونوادش سر بزنه و خونوادش نوه هاشونو ببینند.
اینجاست که میخوام بگم اول از همه و مهمتر از همه باید خود فرد با تمام سلولهای بدنش بخواد و فعل خواستن رو به معنی واقعی صرف کنه و در زندگیش نشون بده و اجازه نده هیچ بنی بشری جلوی اهداف بزرگشو بگیره.
توی ایران هیچکی جای خودش زندگی نمیکنه. این جمله رو بارها میشنویم، مخصوصا توی خانواده های سنتی، که ما وقتی پدر مادرهامون بهمون میگفتند فلان کارو نکن دیگه نمیکردیم...... خب، عزیز دلم شما اشتباه میکردین، پدر مادرتونم اشتباه میکردند........... سیستیم اینجوریه که پدر مادراتون جای شما زندگی میکردند و شما هم میخواهین جای ما زندگی کنید و ما هم همین انتظارو بعدا از فرزندانمون داریم که جای اونها زندگی کنیم و فرزندانمون جای فرزندانشون و همینطور الی آخر..... انگار یه عقده جای خود زندگی نکردن در این ملت هست........ آقا چه کاریه!!!!! هر کی جای خودش باشه... خداوند عالم به اون بزرگی اومده به تک تک مخلوقاتش گفته عزیزم این ده دقیقه که اسمش عمر هست مال تو آقا یا خانم x، این ده دقیقه هم مال تو آقا یا خانم y، این ده دقیقه هم مال تو آقا یا خانم z . بعد فرموده که شما اختیار دارین که از این فرصتی که بهتون دادم به هر شکلی که اراده کنید استفاده کنید ولی مسئولیت هر کاری که انجام میدین با شخص خودتونه نه با هیچ بنی بشر دیگه......... حالا این وسط این میاد وقت اونو میگره، اون میاد وقت اینو میگیره و همینطور قاطی قوریا میشه روال زندگیشون. آقا شما رو به هر دینی که پرستش میکنید هر کی جای خودش زندگی کنه.
هفته قبل خاله و شوهر خاله اومدند خونمون عید دیدنی. بعد سه سال تازه دیده بودمشون. شوهر خالم رئیس یکی از دانشگاههای ایران هست، حالم از این جماعت ته ریش دار جوری بهم میخوره که حتی نمیتونم در چهرشون نگاه کنم. بعد از اینکه مادرم گفت ایشون میخواد بره امریکا، خالم شروع کرد در بدی های امریکا اندازه یه کتاب صحبت کردن. بعد اینکه گذاشتم خوب خسته شد بهش گفتم ما ایرانی ها متاسفانه یاد نگرفتیم به طرز فکر و تصمیمات همدیگه احترام بزاریم. شما فکر میکنی ایران بهشته، خب اشکالی نداره به نظرم شما بهتره همینجا که دوست داری زندگی کنی و من هم چیزی در بدی اینجا نمیگم چون این یه جور توهین به طرز فکرتون میشه. ولی متقابلا انتظار دارم اینقدر شعور داشته باشین که به من و طرز فکرم و تصمیماتم، شماهایی که من الان بعد سه سال اولین باره میبینمتون، و دایه علم و دانش و دانشگاهی بودنتون میشه اینجوری توهین نکنید. من بر این باورم که هر کسی هر جایی که فکر میکنه خوبه زندگی کنه، هر کسی هر تصمیمی که فکر میکنه به نفعشه بگیره و در نهایت همه افراد باید مسئولیت تصمیماتشونو بپذیرند.
گفتم خاله جان (!) چند وقت پیش با یه پزشک جراح که 20 سال پیش از کانادا برگشته صحبت میکردم که گفته بود بعد شش ماه زندگی برگشتم چون با اونکه فهمیدم کیفیت زندگی ای که یه پرستار بچه در کانادا داره رو منه پزشک متخصص در ایران نمیتونم داشته باشم ولی در ایران با تمام مشکلاتی که خواهم داشت خوشیخت ترم، الانم شما هر جا فکر میکنی خوشبخت تری زندگی کن اگه فکر میکنی امریکا خوشبخت تری همونجا زندگی کن.
خالم گفت ای قربونت خاله جون بشم منم دقیقا یه نمونه برات بگم که خواهر همسایمون که فلان فلان فلان قدر سرمایه داره(!!!!! امان از عقب افتاده های این مملکت) الان 15 سالی هست که ونکور داره زندگی میکنه و الان که همسایمون خواست بره اونجا زندگی کنه بهش گفته قربونت بشم تو رو خدا نیا اینجا، همینکه من بدبخت شدم کافیه دیگه شماها بدبخت نشین...... یعنی یه نگاهی به خالم کردم و اون لحظه دوست داشتم قوانین ژئوفیزیک اجازه میداد تا خودمو از کره زمین پرت میکردم که با ملاج به کف کره ماه چنان برخوردی داشته باشم که روحمم در این سانحه جان سالم بدر نبره!!!!!!!!!!! .........
گفتم خاله جان، اولا که اون خواهره اگه راست میگه برگرده اینجا که به خوشبختی جاودان برسه و مثل همه ما که پی نیازمندیهای اولیه زندگیمون شب و روز جون میکنیم کامروا بشه، تازه طبق قانونی نانوشته بعد مردن همه ما ایرانی هایی که اینجا زندگی میکنیم میریم بهشتو ملائک بادمون میزنند. دوما اگه به فلاکت مطلق هم رسیده باشه حق نداره به یه نفر دیگه حتی عزیزترین کسانشم بگه که نیا. چون ممکنه شما اونجا نتونستی موفق بشی ولی این فرد بتونه موفق بشه. شما احساس خوشبختی نمیکنی، ولی این فرد ممکنه بکنه. هیچ دو انسانی روحیات مطلقا مشابه ندارند. و هیچ دو انسانی قابلیت های مطلقا مشابه ندارند.
تنها کاری که میتونست بکنه این بوده که مسائل و خیر و شر اونجا رو به وضوح برای این فرد توضیح بده ولی در نهایت تصمیم نهایی رو به عهده فرد بزاره نه اینکه تصمیمی که مال یه نفر دیگست رو ایشون پیش پیش بگیره.
حالا شماها میگین بشینین منطقی صحبت کنین!!!! منطق چیه آقا.... 99 درصد این ملت که حتی چندین سال در فرنگ زندگی کردنم با چیزی به اسم منطق بیگانند، منطقی ندارند که بخوای باهاشون منطقی صحبت کنی. تازگیها به این نتیجه رسیدم که ذات غالب ایرانی جماعت اینقدر به سختی عوض میشه که حتی چندین سال زندگی در فرنگ و دیدن و برخورد هر روزه با فرهنگشونم نمیتونه کاری بکنه. این ملت تمامی مسائل رو جوری که خودشون دوست دارند تفسیر میکنند. احساسات حکم اول و آخر رو در تمامی مسائل 99 درصد ایرانیان میده. یعنی حال کردم با دعای شب عیدم که: پروردگارا یه شهاب سنگی از آسمان به سمت کره زمین بفرست و این زوایاشو، خودت دیگه آخر علم فیزیک و ریاضیاتی، یه جوری تنظیم کن که بعد برخودش فقط هیچ آدم بی حال ایرانی ای، که نه خودشون اهل حالن و نه میزاند بقیه دنیا حالشونو بکنند جان سالم بدر نبره (البته این یه شوخی بوده هاااا )
چهره محبوب من در کل تاریخ پسر نوح پیغمبر هست !!!!!! آقا طرف حال کرده بیفته توی چاه و تصمیم نهایی رو خودش گرفت و مسئولیتشم با خودشه. نوح پیغمبر هم تا میتونست راهنمایی کرد ولی با جبر و زور کت و بالشو نبست و ننداخت توی کشتی. چیزی که ما پدر مادرها نمیتونیم از همدیگه درست تمیز بدیم اینه که فرقی بین راهنمایی فرزندانمون با مجبور کردنشون به گرفتن تصمیمی که ما دوست داریم قائل نیستیم.
به عنوان پدر و مادر وظیفه داریم همه نوع راهنمایی ای رو به فرزندانمون بکنیم ولی در نهایت تصمیم نهایی با خود فرد هست و در عین حال مسئولیت تصمیم هم با خود فرد هست. ای پدر و مادر عزیز که اندازه یه دنیا دوستتون داریم، راهنمایی با شماست نه تصمیم، تصمیم مال فرده، این اختیار رو خدا به بندش داده و هیچ بنی بشری حق گرفتن این تنها سرمایه بشر که از تمامی کائنات متمایزش کرده رو نداره. حتی شمای پدر و مادر.
متاسفانه، متاسفانه و هزاران بار متاسفانه اینجا یه ظلم عجیب غریبی به خانم ها داره میشه که اونم اینه که رضایت پدر یا شوهر برای دادن پاسپورت به خانم لازمه (که این خودش بزرگترین دلیل برای رفتن همه آقایونی که فرهنگ دارند هست حالا خانم ها که دیگه بماند، معلومه که باید برند جایی که قدرشونو میدونند. من قبلا فکر میکردم اغلب آقایون از این ظلمی که داره به خانم ها میشه قلبا ناراضین ولی 90درصد صحبتهایی که با بچه ها چه در دانشگاه و چه بعدش داشتم منو به این نتیجه رسونده که حتی تحصیل کرده های این مملکت که ادعای با فرهنگیشون میشه هم موافق این ظلم هستند. نمیخوام از بحث منحرف بشم چون این قصه سر دراز داره). میخوام اینو عرض کنم که خانم هایی که برای گرفتن پاسپورت همچین مشکلی ندارند+ تمامی آقایون، حالا باید بشینند با خودشون رو راست باشند که آیا خودشون با خودشون مخالفند یا موافق. اگه شما در هدفتون مصمم نیستید و با خودتون موافق نیستید: 1- چه جوری بقیه با شما موافق باشند 2- چه جوری تا یه حرفی میشنوید سست نشید و احساساتتون تحریک نشه. معلومه سست میشین.
در زندگی، انسان گاها مجبور میشه برای رسیدن به هدف های بزرگی که داره بهای سنگینی بپردازه. گاها برای رسیدن به چیزی که دوست داریم باید از کسانی که دوست داریم فاصله بگیریم.
شما دوست گرامی، چون پدرتون باهاتون موافقه بنابراین برا پاسپورت مشکلی ندارین. پس بقیه چیزا به خودتون بر میگرده. اگه با خودتون موافقین به تمامی بنی بشری که در این کره خاکی زندگی میکنند بگین تصمیم شما به خودتون مربوطه و نه به هیچ کس دیگه حتی عزیزترین کسانتون.
به امید روزی که تمامی پدر مادرها این موضوع اساسی که راهنمایی و گفتن خیر و شر مسائل با اونهاست و تصمیم نهایی با فرزند رو درک کنند و در زندگیشون به کار بندند و به امید روزی که هیچ فرزند مصممی به خاطر درک نکردن این موضوع توسط پدر و مادر، از هدفش دست برنداره.
دوست من،اشتباه به عرضتون رسوندند،دختران مجرد بالای 18 سال نیازی به اجازه پدر برای گذرنامه و خروج از کشور ندارند.من خودم پارسال همین موقع گذرنامه مو گرفتم و برای خروج از کشور از چند وکیل هم پرسیدم؛فقط در صورت تاهل نیاز به اجازه شوهر هست.
موفق باشید
موفق باشید