سلام دوستان عزیز،
من رشتم دامپزشکی هست و از Texas A&M پذیرش داشتم. تاریخ مصاحبم 15 جون ساعت 8 صبح بود. دور و بر 7 جلوی در کنسولگری بودم، اولین دانشجویی بودم که کارهام تا انگشت نگاری پیش رفت و گفتند واسه مصاحبه به اسم صدا میکنند. تقریبا تا ساعت 9 اسم کسی از دانشجویان رو نخوندند و این موقع گفتند که از شکیبایی دانشجویان عزیز تشکر میکنیم میخواهیم به اسم برای مصاحبه فرا بخوانیمتون.
لطفا CV، SoP، I20، Research Plan، تاییدیه پرداخت SEVIS رو آماده و دم دست داشته باشین که اومدین دنبالشون نگردین.
در کمال تعجب دیدم یکی یکی همه دانشجویان دارند میرند مصاحبه میشند حتی اونی که وقتش 9.30 بود، به غیر از من که اولین نفری بودم که اومده بودم و عملا در کنسولگری رو خودم باز کرده بودم [img]images/smilies/biggrin.gif[/img]. این موقع بود که فهمیدم اسمها رو از آخر به اول دارن میخونند. خلاصه ساعت شد 12.30 که دیدم هیچ دانشجویی باقی نمونده و در این موقع بود که تو دلم به اونها گفتم حالا دیگه رسیدین آخر خط، حالا میخوایین چیکار کنید، دیگه مجبورین صدام کنید که همینجوری شد و صدام کردند.
یه خانم بلوند و خوش برخوردی بود. از دور یه سلام احوال پرسی گرم کرد و منم گرمتر! بعد گفت واقعا از شکیباییت ممنونم و خیلی sorry هستیم که اینقدر معطل شدی، بعدش با خنده گفت میدونم اگه خودم بودم کاسه صبرم به سر میرسید! گفتم اوه میدونیش؟؟؟ دیدم دیگه رسما از خنده غش کرد.
با این چیزی که پیش اومد کمی باهاش راحت شدم و دیگه از اینکه تا اونموقع صبر کردم ناراحت نبودم چون یه دفعه جو به سمتی رفت که اصلا استرسی نداشتم و انگار نه انگار که مصاحبمه.
I20 رو خواست و بعد سوالات روتینی که هستند رو پرسید: رشتت چیه؟ چرا این دانشگاه؟ چرا این فیلد؟ تا اینکه دیدم داره فکر میکنه و سوالی یادش نمیاد، خودم گفتم RP رو میخوای ببینی؟ گفت آره آره بده. بقیه مدارکتم هر چی همرات داری رو بده. همه رو دادم ولی فقط RP رو خوند. دم استادم گرم، با اینکه رشتم اصلا حساس نیست یه RP توپ نوشته بود. بعد خوندنش چهره تحت تاثیر قرار گرفته افیسر کاملا مشخص بود. گفت همه چی اکی هست. به عنوان آخرین سوال پرسید که بک گراند و سابقه نظامی داری؟ (من نمیدونم با اینکه اینا میدونند سربازی تو ایران اجباریه چرا این سوالو اینطوری مطرح میکنند انگار ما خودمون به دلخواه میریم سربازی). گفتم آره و اون توی مملکت ما mandatory هست. گفت: اوه ه ه ه ه (انگار اولین باری بود که شنیده بود تو ایران سربازی اجباریه). بعدش گفت کجا خدمت کردی؟ گفتم توی وزارت دفاع. همین موقع بود که برق سه فاز از سرش پرید. کاملا برآشفته شد و گفت کارت اونجا چی بوده (آماده بود که یه کار خفن بگم)؟ گفتم یه گاوداری بود که من توش کار میکردم. (دیدم چطور خودشو کنترل کرده بود که نخنده، خدمت توی گاوداری وزارت دفاع ها ها ها ها، چه داستانی داریم خدا وکیلی). بعد به سیستمش یه نگاهی کرد و گفت منتظر باشم و رفت با همکار کناریش که یه آقا بود صحبت کرد. بعدش هر دوتا با هم اومدند پشت باجه و مرده گفت: کجا خدمت کردی؟ گفتم تو یه فارم وزارت دفاع. گفت من با این چیزا کاری ندارم, میشه سپاه یا ارتش؟ گفتم سپاه نیست یه جورایی یه شاخه ارتش هست. گفت کدوم قسمت میشه, زمینی،هوایی یا دریایی؟ با خودم گفتم چرا اینقدر این آقاهه پیچیدش میکنه، گفتم من زمینی بودم. گفت درجت چی بود؟ یکم حالت عصبانی گرفتم و گفتم اونا واسه خودشون یه درجاتی بهمون میدادند چه میدونم فکر کنم ستوان بودم.
بعدش هر دو رفتند و با هم مشورت میکردند، نمیدونم مرده بهش چی گفت. وقتی خانمه برگشت رسما بدجوری توی فکر بود و واستاده بود و روی صندلیش ننشسته بود. بهش با لبخند و تعجب گفتم I was just a doctor, you know, I was just a doctor خیلی آروم سرشو تکون داد و لبخند زد و گفت I know و بعدش روی صندلی نشست. دستشو برد طرف برگه صورتی و برداشت بعدش گذاشتش و زرد رو برداشت. کلا تو شک بودند. خلاصه بهم زرد دادند که میدونم تنها دلیلش این خدمت اجباری لعنتی بوده. و در کمال تعجب سه روز بعد کلیر کردند.
چیزی که من فکر میکنم اینه که سیستم از قبل بهشون میگه به کی چه برگه ای بدند. احتمالا سیستم بهشون میگفته بهم صورتی بدند و چون اسم وزارت دفاع همچین قلمبه سلمبه بوده اونا با خودشون میگفتند به کسی که اینجا خدمت کرده چرا باید صورتی بدیم. اصلنم کار نداشتند که توی فارم هاشون کار کردم و رشتم اصلا حساس نیست.
بنا بر همین تجربه اندک فهمیدم یکی دو تا چیز خیلی مهمه. اول RP. اصلا طرف انگار براش مهم نبود بقیه مدارکم چیه، نه روی I20 و نه بقیه مدارک وقتی نذاشت. روی تنها مدرکی که وقت گذاشت و تا آخر خوند همین RP بود. به نظرم حتی اگه رشتتون حساس نیست حتما از استادتون بخواهید براتون RP بنویسه. روی سربرگ دانشکده باشه بهتره و بعدش امضا کنه. دوم سربازی واسه آقایون. درسته که الان خیلی خوشحالم که باهاشون صادق بودم و گفتم وزارت دفاع خدمت کردم، ولی اون بیچاره ها دقیقا نمیدونند که وزارت دفاع همه جایی داره. از فارم هاش که جای غیر حساسیه تا جاهای دیگه که حساسند. شاید از همون اول توی DS مینوشتم ارتش بهتر بود. البته من خودم که این حرفو میزنم اگه 100 بار دیگه مصاحبه بشم بازم میگم توی یه فارم وزارت دفاع بودم و سعی میکنم همیشه باهاشون صادق باشم و دروغ نمیگم که بعدا هزار تا فکر و خیال بیاد سرم. ممکنه با خودتون فکر کنید که تو که سه روزه کلیر شدی واسه چی ناراحتی؟ درسته، ولی هیچکی نمیدونه چند وقته کلیر میشه و خود زرد گرفتن و در انتظار بودن واقعا بد و سخت هست. الان اوضاع ما شده مثله چوب دو سر طلا، از یه طرف اینها به زور میبرنمون سربازی و از اون طرف اونها میگند که چرا رفتی. بزن بزنی هستش! از هر دو طرف داریم میخوریم!
سومین چیز لبخند هست. در کل مصاحبم، به جز یه صحنه که مرده از درجم توی سربازی پرسید، لبخند از چهرم پاک نشده بود. به تمام سوالات با لبخند جواب میدادم و وقتی منتظر شنیدن سوال بعدی بودم با لبخند و روی گشاد بودم. و این موضوع کمک زیادی کرد که استرسی نداشته باشم و با انرژی صداقت کلام رو هم بهتر به طرف برسونم. ما ایرانی ها معمولا قیافه های جدی داریم و زیاد لبخند نمیزنیم. فکر کنم اگه تمرین کنیم که کمی بیشتر در صحبت کردن با دیگران لبخند بزنیم هم در زندگیمون بهمون بیشتر خوش میگذره و هم در این مواقع استرس از رو دوشمون بهتر برداشته میشه. ممکنه بگین، برو آقا حالت خوشه ها! اون موقع کی حوصله لبخند زدن داره! درسته حق با شماست و واقعا کار سختی هست و این تا حد زیادی به روحیات فردی هر کسی برمیگرده. ولی من فکر میکنم این موضوع در مصاحبه شخص بنده کمکم کرد. حالا تو همون روز تو هتل موقع ناهار از یه خانمی که با پسر دور و بر 16-17 سالش واسه توریستی همون روز مصاحبه شدند شنیدم که با یه خانم عبوسی مصاحبه داشتند که سوالات هنوز دو تا نشده بود که یه دفعه سفید در آورد، انگار معلوم بود باید بهشون سفید بده. حالا این بندگان خدا اگه تا صبح براش میخندید تا از حال میرفتند برگشون زرد یا صورتی نمیشد که! درسته، قبول دارم. ولی صحبت در مورد لبخند فقط چیزی بوده که برای بنده و مورد خودم مفید بوده و ممکنه برای برخی دیگه هم مفید باشه نه واسه همه کیسها.
با آرزوی ویزا واسه همه دوستان
من رشتم دامپزشکی هست و از Texas A&M پذیرش داشتم. تاریخ مصاحبم 15 جون ساعت 8 صبح بود. دور و بر 7 جلوی در کنسولگری بودم، اولین دانشجویی بودم که کارهام تا انگشت نگاری پیش رفت و گفتند واسه مصاحبه به اسم صدا میکنند. تقریبا تا ساعت 9 اسم کسی از دانشجویان رو نخوندند و این موقع گفتند که از شکیبایی دانشجویان عزیز تشکر میکنیم میخواهیم به اسم برای مصاحبه فرا بخوانیمتون.
لطفا CV، SoP، I20، Research Plan، تاییدیه پرداخت SEVIS رو آماده و دم دست داشته باشین که اومدین دنبالشون نگردین.
در کمال تعجب دیدم یکی یکی همه دانشجویان دارند میرند مصاحبه میشند حتی اونی که وقتش 9.30 بود، به غیر از من که اولین نفری بودم که اومده بودم و عملا در کنسولگری رو خودم باز کرده بودم [img]images/smilies/biggrin.gif[/img]. این موقع بود که فهمیدم اسمها رو از آخر به اول دارن میخونند. خلاصه ساعت شد 12.30 که دیدم هیچ دانشجویی باقی نمونده و در این موقع بود که تو دلم به اونها گفتم حالا دیگه رسیدین آخر خط، حالا میخوایین چیکار کنید، دیگه مجبورین صدام کنید که همینجوری شد و صدام کردند.
یه خانم بلوند و خوش برخوردی بود. از دور یه سلام احوال پرسی گرم کرد و منم گرمتر! بعد گفت واقعا از شکیباییت ممنونم و خیلی sorry هستیم که اینقدر معطل شدی، بعدش با خنده گفت میدونم اگه خودم بودم کاسه صبرم به سر میرسید! گفتم اوه میدونیش؟؟؟ دیدم دیگه رسما از خنده غش کرد.
با این چیزی که پیش اومد کمی باهاش راحت شدم و دیگه از اینکه تا اونموقع صبر کردم ناراحت نبودم چون یه دفعه جو به سمتی رفت که اصلا استرسی نداشتم و انگار نه انگار که مصاحبمه.
I20 رو خواست و بعد سوالات روتینی که هستند رو پرسید: رشتت چیه؟ چرا این دانشگاه؟ چرا این فیلد؟ تا اینکه دیدم داره فکر میکنه و سوالی یادش نمیاد، خودم گفتم RP رو میخوای ببینی؟ گفت آره آره بده. بقیه مدارکتم هر چی همرات داری رو بده. همه رو دادم ولی فقط RP رو خوند. دم استادم گرم، با اینکه رشتم اصلا حساس نیست یه RP توپ نوشته بود. بعد خوندنش چهره تحت تاثیر قرار گرفته افیسر کاملا مشخص بود. گفت همه چی اکی هست. به عنوان آخرین سوال پرسید که بک گراند و سابقه نظامی داری؟ (من نمیدونم با اینکه اینا میدونند سربازی تو ایران اجباریه چرا این سوالو اینطوری مطرح میکنند انگار ما خودمون به دلخواه میریم سربازی). گفتم آره و اون توی مملکت ما mandatory هست. گفت: اوه ه ه ه ه (انگار اولین باری بود که شنیده بود تو ایران سربازی اجباریه). بعدش گفت کجا خدمت کردی؟ گفتم توی وزارت دفاع. همین موقع بود که برق سه فاز از سرش پرید. کاملا برآشفته شد و گفت کارت اونجا چی بوده (آماده بود که یه کار خفن بگم)؟ گفتم یه گاوداری بود که من توش کار میکردم. (دیدم چطور خودشو کنترل کرده بود که نخنده، خدمت توی گاوداری وزارت دفاع ها ها ها ها، چه داستانی داریم خدا وکیلی). بعد به سیستمش یه نگاهی کرد و گفت منتظر باشم و رفت با همکار کناریش که یه آقا بود صحبت کرد. بعدش هر دوتا با هم اومدند پشت باجه و مرده گفت: کجا خدمت کردی؟ گفتم تو یه فارم وزارت دفاع. گفت من با این چیزا کاری ندارم, میشه سپاه یا ارتش؟ گفتم سپاه نیست یه جورایی یه شاخه ارتش هست. گفت کدوم قسمت میشه, زمینی،هوایی یا دریایی؟ با خودم گفتم چرا اینقدر این آقاهه پیچیدش میکنه، گفتم من زمینی بودم. گفت درجت چی بود؟ یکم حالت عصبانی گرفتم و گفتم اونا واسه خودشون یه درجاتی بهمون میدادند چه میدونم فکر کنم ستوان بودم.
بعدش هر دو رفتند و با هم مشورت میکردند، نمیدونم مرده بهش چی گفت. وقتی خانمه برگشت رسما بدجوری توی فکر بود و واستاده بود و روی صندلیش ننشسته بود. بهش با لبخند و تعجب گفتم I was just a doctor, you know, I was just a doctor خیلی آروم سرشو تکون داد و لبخند زد و گفت I know و بعدش روی صندلی نشست. دستشو برد طرف برگه صورتی و برداشت بعدش گذاشتش و زرد رو برداشت. کلا تو شک بودند. خلاصه بهم زرد دادند که میدونم تنها دلیلش این خدمت اجباری لعنتی بوده. و در کمال تعجب سه روز بعد کلیر کردند.
چیزی که من فکر میکنم اینه که سیستم از قبل بهشون میگه به کی چه برگه ای بدند. احتمالا سیستم بهشون میگفته بهم صورتی بدند و چون اسم وزارت دفاع همچین قلمبه سلمبه بوده اونا با خودشون میگفتند به کسی که اینجا خدمت کرده چرا باید صورتی بدیم. اصلنم کار نداشتند که توی فارم هاشون کار کردم و رشتم اصلا حساس نیست.
بنا بر همین تجربه اندک فهمیدم یکی دو تا چیز خیلی مهمه. اول RP. اصلا طرف انگار براش مهم نبود بقیه مدارکم چیه، نه روی I20 و نه بقیه مدارک وقتی نذاشت. روی تنها مدرکی که وقت گذاشت و تا آخر خوند همین RP بود. به نظرم حتی اگه رشتتون حساس نیست حتما از استادتون بخواهید براتون RP بنویسه. روی سربرگ دانشکده باشه بهتره و بعدش امضا کنه. دوم سربازی واسه آقایون. درسته که الان خیلی خوشحالم که باهاشون صادق بودم و گفتم وزارت دفاع خدمت کردم، ولی اون بیچاره ها دقیقا نمیدونند که وزارت دفاع همه جایی داره. از فارم هاش که جای غیر حساسیه تا جاهای دیگه که حساسند. شاید از همون اول توی DS مینوشتم ارتش بهتر بود. البته من خودم که این حرفو میزنم اگه 100 بار دیگه مصاحبه بشم بازم میگم توی یه فارم وزارت دفاع بودم و سعی میکنم همیشه باهاشون صادق باشم و دروغ نمیگم که بعدا هزار تا فکر و خیال بیاد سرم. ممکنه با خودتون فکر کنید که تو که سه روزه کلیر شدی واسه چی ناراحتی؟ درسته، ولی هیچکی نمیدونه چند وقته کلیر میشه و خود زرد گرفتن و در انتظار بودن واقعا بد و سخت هست. الان اوضاع ما شده مثله چوب دو سر طلا، از یه طرف اینها به زور میبرنمون سربازی و از اون طرف اونها میگند که چرا رفتی. بزن بزنی هستش! از هر دو طرف داریم میخوریم!
سومین چیز لبخند هست. در کل مصاحبم، به جز یه صحنه که مرده از درجم توی سربازی پرسید، لبخند از چهرم پاک نشده بود. به تمام سوالات با لبخند جواب میدادم و وقتی منتظر شنیدن سوال بعدی بودم با لبخند و روی گشاد بودم. و این موضوع کمک زیادی کرد که استرسی نداشته باشم و با انرژی صداقت کلام رو هم بهتر به طرف برسونم. ما ایرانی ها معمولا قیافه های جدی داریم و زیاد لبخند نمیزنیم. فکر کنم اگه تمرین کنیم که کمی بیشتر در صحبت کردن با دیگران لبخند بزنیم هم در زندگیمون بهمون بیشتر خوش میگذره و هم در این مواقع استرس از رو دوشمون بهتر برداشته میشه. ممکنه بگین، برو آقا حالت خوشه ها! اون موقع کی حوصله لبخند زدن داره! درسته حق با شماست و واقعا کار سختی هست و این تا حد زیادی به روحیات فردی هر کسی برمیگرده. ولی من فکر میکنم این موضوع در مصاحبه شخص بنده کمکم کرد. حالا تو همون روز تو هتل موقع ناهار از یه خانمی که با پسر دور و بر 16-17 سالش واسه توریستی همون روز مصاحبه شدند شنیدم که با یه خانم عبوسی مصاحبه داشتند که سوالات هنوز دو تا نشده بود که یه دفعه سفید در آورد، انگار معلوم بود باید بهشون سفید بده. حالا این بندگان خدا اگه تا صبح براش میخندید تا از حال میرفتند برگشون زرد یا صورتی نمیشد که! درسته، قبول دارم. ولی صحبت در مورد لبخند فقط چیزی بوده که برای بنده و مورد خودم مفید بوده و ممکنه برای برخی دیگه هم مفید باشه نه واسه همه کیسها.
با آرزوی ویزا واسه همه دوستان