من این تاپیک رو قبلا هم چند بار دیده بودم ولی به چند دلیل نتونستم چیزی بنویسم:
1- در اغلب موارد تصور ما بر اینه که اگر فلان اشتباه رو در زندگی نمی کردیم و برعکسش رو انجام میدادیم وضعیت ما بهتر بود در حالی که به نظر بنده این اصلا درست نیست و ممکنه برعکس اون کار نتیجه بدتری می داشت. این موضوع به ویژه در تاپیک های مدیریتی دیده میشه که مثلا تعدادی از مدیران طرفدار یک رویکرد هستند و تعدادی دیگر طرفدار رویکرد دیگه ای که نقطه مقابلش هست، در حالی که ممکنه "در عمل" هر دوی اونها نتیجه مطلوبی نداشته باشه و یک رویکرد سوم که معمولا میانه هست بیشترین بازدهی رو داشته باشه.
2- مورد دیگر اینکه تصور ما بر اینه که اگر فلان اشتباه رو انجام نمی دادیم (بدون اینکه حتی برعکس اون رو انجام بدیم) برای ما بهتر بود. در حالی که معمولا در این اشتباهات درس ها و تجربه هایی نهفته است که باعث قوی تر شدن و باتجربه شدن ما میشن و اگر اون اشتباه رو در اون مقطع سنی انجام نمی دادیم محتوم بودیم که در سن های بالاتر --که معمولا هزینه های بیشتری داره-- اون رو تجربه کنیم. همین طور در خلال اون اشتباه ممکنه فرصتی بروز کرده باشه که زندگی ما رو تغییر داده باشه و ما نقش اون رو در نظر نمی گیریم. چیزی که برخی دنبال اون هستند اینه که اشتباه رو نکنند ولی تجربه اش رو هم داشته باشند و این محال است. جتی اگر فرد دیگری اون رو برای شما تعریف کنه تا زمانی که خودتون اون رو تجربه نکنید به عمق مساله پی نمی برید.
3- مورد دیگه اینکه معمولا در اشاره به این نوع تجربیات فقط به کلیات اشاره میشه و جزئیات و شرایط خاص مساله یا مشکل موردنظر در نظر گرفته نمیشه در نتیجه حکمی که داده میشه درست نیست. مثلا ممکنه فردی به دلیل یک سری اشتباهات جزئی یا فراهم نبودن یک سری امکانات جزئی در مساله ای به مشکل خورده باشه در نتیجه اینطور حکم بده که انجام اون کار اشتباه بوده در حالی که افراد دیگه با رعایت اون جزئیات و فراهم کردن امکاناتش بتونند اون رو انجام بدهند.
4- مورد دیگه ای که خیلی اهمیت داره اینه که تجربیات زندگانی، اغلب حالت فردی دارند و چیزی که برای کسی خوب بوده ممکنه برای فرد دیگه بد باشه و به عکس. دلیلش هم شرایط مختلف افراد از نظر امکانات، توانمندی های ذهنی، فیزیکی، فرهنگی، خانوادگی و اعتقادی و غیره هست. از این منظر میشه به یک سری نکات کلی اشاره کرد ولی در نهایت این خود آدم ها هستند که به نظرم می بیست با توجه به شرایط خاص خودشون مسیر درست رو برای خودشون در زندگانی انتخاب کنند.
5- یک تکته مهم دیگه این هست که نه تنها معیارهای آدم ها از موفقیت با هم فرق داره بلکه این معیارها در زمان های مختلف برای خود آدم ها هم عوض میشه. مثلا ممکنه شما وقتی 30 ساله هستین از اینکه در 20 سالگی عاشق شدین پیشمان باشین ولی وقتی 60-50 ساله شدین با خودتون بگین که کاش وقتی جوان بودین بیشتر عاشق میشدین! در مورد درس هم همین طور. مثلا ممکنه الان به خودتون بگین کاش چند سال پیش بیشتر درس می خوندین تا معدل بهتری داشته باشید و دانشگاه معروف تری قبول بشین ولی 10 سال دیگه به این نتیجه برسین که مدرک گرایی از اساس اشتباه هست و بهتر بود اون زمان رو صرف ساختن شخصیت و افکار خودتون می کردین.
من به دلایل دیگه اشاره نمی کنم چون فکر کنم تا همین جای کار هم زیادی پیچیده شد! در مورد تحصیل و کار من برنامه ریزی هام به نسبت خوب بود و از نتیجه هایی هم که تا به حال گرفتم راضی هستم و فکر نمی کنم با امکاناتی که من داشتم بشه نتیجه بهتری گرفت! همین قدر می تونم اشاره کنم که شخصا اگر به گذشته برمی گشتم سعی می کردم محبت بیشتری نسبت به اطرافیانم --به ویژه مادرم-- داشته باشم.
موفق باشید
1- در اغلب موارد تصور ما بر اینه که اگر فلان اشتباه رو در زندگی نمی کردیم و برعکسش رو انجام میدادیم وضعیت ما بهتر بود در حالی که به نظر بنده این اصلا درست نیست و ممکنه برعکس اون کار نتیجه بدتری می داشت. این موضوع به ویژه در تاپیک های مدیریتی دیده میشه که مثلا تعدادی از مدیران طرفدار یک رویکرد هستند و تعدادی دیگر طرفدار رویکرد دیگه ای که نقطه مقابلش هست، در حالی که ممکنه "در عمل" هر دوی اونها نتیجه مطلوبی نداشته باشه و یک رویکرد سوم که معمولا میانه هست بیشترین بازدهی رو داشته باشه.
2- مورد دیگر اینکه تصور ما بر اینه که اگر فلان اشتباه رو انجام نمی دادیم (بدون اینکه حتی برعکس اون رو انجام بدیم) برای ما بهتر بود. در حالی که معمولا در این اشتباهات درس ها و تجربه هایی نهفته است که باعث قوی تر شدن و باتجربه شدن ما میشن و اگر اون اشتباه رو در اون مقطع سنی انجام نمی دادیم محتوم بودیم که در سن های بالاتر --که معمولا هزینه های بیشتری داره-- اون رو تجربه کنیم. همین طور در خلال اون اشتباه ممکنه فرصتی بروز کرده باشه که زندگی ما رو تغییر داده باشه و ما نقش اون رو در نظر نمی گیریم. چیزی که برخی دنبال اون هستند اینه که اشتباه رو نکنند ولی تجربه اش رو هم داشته باشند و این محال است. جتی اگر فرد دیگری اون رو برای شما تعریف کنه تا زمانی که خودتون اون رو تجربه نکنید به عمق مساله پی نمی برید.
3- مورد دیگه اینکه معمولا در اشاره به این نوع تجربیات فقط به کلیات اشاره میشه و جزئیات و شرایط خاص مساله یا مشکل موردنظر در نظر گرفته نمیشه در نتیجه حکمی که داده میشه درست نیست. مثلا ممکنه فردی به دلیل یک سری اشتباهات جزئی یا فراهم نبودن یک سری امکانات جزئی در مساله ای به مشکل خورده باشه در نتیجه اینطور حکم بده که انجام اون کار اشتباه بوده در حالی که افراد دیگه با رعایت اون جزئیات و فراهم کردن امکاناتش بتونند اون رو انجام بدهند.
4- مورد دیگه ای که خیلی اهمیت داره اینه که تجربیات زندگانی، اغلب حالت فردی دارند و چیزی که برای کسی خوب بوده ممکنه برای فرد دیگه بد باشه و به عکس. دلیلش هم شرایط مختلف افراد از نظر امکانات، توانمندی های ذهنی، فیزیکی، فرهنگی، خانوادگی و اعتقادی و غیره هست. از این منظر میشه به یک سری نکات کلی اشاره کرد ولی در نهایت این خود آدم ها هستند که به نظرم می بیست با توجه به شرایط خاص خودشون مسیر درست رو برای خودشون در زندگانی انتخاب کنند.
5- یک تکته مهم دیگه این هست که نه تنها معیارهای آدم ها از موفقیت با هم فرق داره بلکه این معیارها در زمان های مختلف برای خود آدم ها هم عوض میشه. مثلا ممکنه شما وقتی 30 ساله هستین از اینکه در 20 سالگی عاشق شدین پیشمان باشین ولی وقتی 60-50 ساله شدین با خودتون بگین که کاش وقتی جوان بودین بیشتر عاشق میشدین! در مورد درس هم همین طور. مثلا ممکنه الان به خودتون بگین کاش چند سال پیش بیشتر درس می خوندین تا معدل بهتری داشته باشید و دانشگاه معروف تری قبول بشین ولی 10 سال دیگه به این نتیجه برسین که مدرک گرایی از اساس اشتباه هست و بهتر بود اون زمان رو صرف ساختن شخصیت و افکار خودتون می کردین.
من به دلایل دیگه اشاره نمی کنم چون فکر کنم تا همین جای کار هم زیادی پیچیده شد! در مورد تحصیل و کار من برنامه ریزی هام به نسبت خوب بود و از نتیجه هایی هم که تا به حال گرفتم راضی هستم و فکر نمی کنم با امکاناتی که من داشتم بشه نتیجه بهتری گرفت! همین قدر می تونم اشاره کنم که شخصا اگر به گذشته برمی گشتم سعی می کردم محبت بیشتری نسبت به اطرافیانم --به ویژه مادرم-- داشته باشم.
موفق باشید
ای دگرگون کننده ی دل ها و چشم ها / ای گرداننده ی روزها و شب ها / ای تغییر دهنده ی روزگار و انسان ها / حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
.We are all visitors to this time, this place. We are just passing through. Our purpose here is to observe, to learn, to grow, to love... and then we return home
Aboriginal Proverb -