(16-06-2014, 10:28 AM)'rulany' نوشته: سلام دوستان عزيز
يه سوالي داشتم.ميخواستم بدونم حس و حال اين روزهاي من تا چند درصد طبيعيه.قبلا خوانده بودم كه بچه هايي كه كم كم وقت رفتنشون ميشه يه حس پشيموني يا ترس از تنهايي فكرشون رو مشغول ميكنه.منم كه بعد 3 سال كم كم وقت رفتنم داره ميشه و معمولا تو اين سه سال هم همش روياي رفتن رو داشتم و در اكثر خلوت هام به اين موضوع فكر ميكردم و حتي ازش لذت ميبردم اما الان دقيقا برعكس شده[img]images/smilies/sad.gif[/img]
يعني موقع خواب و يا هر وقت ديگه اي كه تنها شدم به اين فكر ميكنم آيا واقعا ارزشش رو داره دور باشم؟ همش هم دلم واسه مادرم ميسوزه كه مطمئنم راضي نيست اما بخاطر من طوري برخورد ميكنه كه انگار راضي و خوشحال از اين رفتن.همش به خودم ميگم چرا بايد اين ظلم رو بهشون كنم و حداقل يك سال نذارم منو ببينن؟![img]images/smilies/sad.gif[/img]
خيلي خوشحال ميشم دوستان نظرشون رو بدن كه ببينم اصلا بقيه هم اين حس و حال رو داشتند؟يا فقط مخصوص من!!
سلام بر رفیق قدیمی
من داستان مجبورم بنویسم واسه این حس شما!(ببخشید اول مختص به ایالات متحده صحبت میکنم و بعد general)
آقا جان یه نکته خیلی مهم باز بگم: اولا کدوم کشور تشریف میبرید این خیلی مهم هستش. بیایید ایالات متحده و تا حدی کانادا رو کنار بگذاریم (به دلیل مسایل ویزا حتی دوستی دارم ویزای مالتی پل داره ولی خودش میگه با اینکه دلم تنگ شده برنمیگردم چون باز میترسم از هر دو طرف برام مشکل ایجاد کنن!!) خودش یه جمله عالی بکار میبره میگه من شناسنامه ندارم الان که آمریکام!
نه ایرانی هستم نه آمریکایی!( واقعا هم عالی گفته)
ویزای مالتی هم 2 ساله اعتبارش.(بالفرض خود بنده ویزام سینگل و یکبار ورود هست و وقتی افسر من رو که البته سنم آنچنان بالا هم نیست دید تعجب کرد و گفت لیسانس میری؟! گفتم نه جناب آقای پلیس! مقاطع بالاتر! اونم سه تا دایره دور اون عدد 1 کشید و بهم یه جورایی نشون داد و فکر میکرد نمیدونم. تازه اونجا باور کنید اونجا درک کردم سینگل یعنی چی!! البته میدونستم حتی اگر ویزا مالتی بود باز من برنمیگشتم به دلایل معلوم(هزینه + فشار شدید درسی در آمریکا و ...)
حالا بریم سر سوال شما:
شما کمی زودتر این احساس بهش دست داده. این احساس بسته به آدمش داره. تعداد بچه ها در خانواده،وضع مالی، میزان احساسات و حتی باید بگم افکار س ی ا س ی غالب خانواده.(اینا واقعا مهم هستن و تاثیر میگذارن روی فرد)
اینجا بحث آمریکا رو تموم کنم با این مورد:
افراد زیر راحت تر و خیلی بهتر میتونن به زودی فراموش کنن گذشته رو و اون احساس شما رو:
1- از این ادم های با پشتکار در سطح بالا!!!! (اهل عمل نه در سطح حرف)
2- خوشبین و امیدوار ( وضغیت روحی مساعد بسیار مهمه)
3- یک ایده ی فوق الاده
4 - اصلا س ی اس ی نبودن!(شاید این مورد اخر واسه بعضی ها مفهوم نداشته باشه ولی واسه عده ای قلیل از دانشجویان،دقت کنید دانشجویان نه هر کسی خیلی تاثیر میگذاره، در مورد افکار گذشته)
دوست قبلی وضعیت اقتصاد خانواده رو خوب اومد و جای تامل هم داره!
اما اصل مطلب:
این احساس شما قابل درک هست. من خودم قبل رفتن میگفتم فقط هدف فقط هدف. بله این واقعا بعضی مشکلات رو حل میکنه ولی اصل سر جاش هست. بر طبق اصول روانشناسی میشه افراد مهاجر رو در تقسیم بندی کرد:
1- بعضی افراد اول که میرن میگن وااااااااااااااای عجب جایی هست و ... که مربوط به دوران شیفتگی هست. بعد یه مدت میبینن نه بابا همه جا هم که اسمون همون یه رنگه و تازه دلتنگی میاد براشون!
2- افرادی که اول 3 ماه تحت فشار هستن و بعد عادت میشه براشون(این عده از اول هم توقع آنچنانی نداشتن و برای مثال از ایالات متحده بهشت نساخته بودن برا خودشون یا مثلا از اروپا(که امروزه بعضی ها ورد زبونشونا شده بیمه رایگانه اتوبوس مفته مملکت سوسیال هستش پرستارا قربون آدم میرن!! و...)بابا جان آخه ببین اصلا کار واست پیدا میشه به عنوان یه غریبه که بخوای اونارو هم داشته باشی)
این مسایل ربطی به اینکه شخص زحمت کشیده اومده نداره:
یه مثال میزنم شاخ در بیارین! دوست من با هزار بدبختی رفت دانمارک واسه ادامه تحصیل 3 ماه بعد دیدم ایرانه و شرکت زده!
و یا برعکس دوستی داشتم به راحتی اومده آمریکا بدون کلیرنس و مشکلی هم نداره.
شما اگر اروپا میرید: این نظر من هستش زیاد مشکلی نخواهید داشت. میدونید چرا؟
چون حداقل میدونید که اگر واقعا فشار روحی زیاد شد به راحتی فقط هزینه داره میتونید برگردید یه مدت و دوباره برید(ارجاع به دوستی که بین ایتالیا و امریکا، ایتالیا رو برگزید دانشگاههای تقریبا هم سطح)، ولی این لامصب آمریکا اینطور نیست.
این فکر کار شما رو راحت میکنه و فشار رو کم میکنه. دقت کنید این فکر شما حداقل ارامش ور میده بهتون.لازم نیست حتما انجام بشه!
در نهایت افراد با شرایط زیر خیلی خیلی راحت با زندگی در خارج کنار میان:
1- دانشجویانی که چندین و چند سال در شهر دیگری بودن
2- دانشجویانی که به اقتضای شغل پدر بیشتر اوقات تقریبا خونه رو خودشون اداره میکردن
3- دانشجویانی که سربازی رفتن!
4- دانشجویانی که اون فکر گزینه 4 که بالا گفتم رو اصلا ندارن!
5- دانشجویان میلیاردر(واقعا هم اینطوریه!)
6- دانشجویانی که فقط خودشون رو میبینن و مغرور هستن و انگار از دماغ فیل بیرون اوندن(شرمنده رک گفتم چون اینجا ما رو اینجور عادت دادن!)
7- دانشجویانی که ارتباطاتشون قویه. این وافعا مهمه، بر خلاف مثلا خود من که حالا حالا ها با هر کسی نمیفتم که این خیلی بده!
این عوامل بالا باید چند سال قبل رفتن باشه وگرنه مثلا شما با دو ماه دوری فرقی در حالتون نمیکنه!
راهکار ها برای جلوگیری از این احساس قبل و بعد اومدن:
1- با خانواده باشید و تفریح کنید و شادی کنید و به مرور گذشته بپردازید(مثلا جام جهانی رو با هم تحلیل کنید!!)
2- سعی کنید در مورد اینده صحبت کنید و آرمانهاتون و اون چیزایی که مربوط به خانواده میشه(مثلا به اهدافتون که دعوت نامه میفرستم برا بابا مامان اینا تا بیان دم فرودگاه برلین با BMW برشون دارم ببرم DOWNTOWN مهمون کنمشون برای اجرای موزارت در فضای باز همراه پیده آلمانی با حالا مثلا شامپاین بدون الکل)!![img]images/smilies/wink.gif[/img]
3- در کارهای روزمره بیشتر کمک کنید.
4- هیچی دیگه باز اهدافتون رو در ذهنتون ترسیم کنید.
من تازه اومدم خودم ولی کلا به نظر میاد کم کم که فشار کاری زیاد خواهد شد کمی از اون احساسی که شما دارید (که در خارج هم اندکی خواهید داشت) کمتر خواهد شد. به قول یکی از دوستان شما وقتی وقت ندارید واسه شکمتون،چطور میتونید وقت بگذارید واسه دلتنگی هاتون!
یه نکته یادم رفت بگم: در خارج از کشور هم فکر نکنید برگشتن به کشور به مدت مثلا یک ماه میتونه مشکل گشا باشه! تجربه یک زن و شوهر دانشجو که یک ماه برگشتن ایران(آمریکا بودن و عمران و ویزای مالتی): خیلی حال و هوامون خوب بود وقتی در فرودگاه شیکاگو بودیم و داشتیم میرفتیم به سمت استانبول و از اونجا دارم میرم به تهران دارم میرم به تهران!!
وقتی رسیدیم به به خونواده رو دیدیم و نون و پنیر وسنگک و چای نبات و نمیدونم قرمه سبزی و برج میلاد و ونک و ...
بعد دو روز خودشون میگفتن:
کی 28 روز میگذره برگردیم؟(خطی بکش رو دیوار تا برسه به n بار!)
بااحترام
من داستان مجبورم بنویسم واسه این حس شما!(ببخشید اول مختص به ایالات متحده صحبت میکنم و بعد general)
آقا جان یه نکته خیلی مهم باز بگم: اولا کدوم کشور تشریف میبرید این خیلی مهم هستش. بیایید ایالات متحده و تا حدی کانادا رو کنار بگذاریم (به دلیل مسایل ویزا حتی دوستی دارم ویزای مالتی پل داره ولی خودش میگه با اینکه دلم تنگ شده برنمیگردم چون باز میترسم از هر دو طرف برام مشکل ایجاد کنن!!) خودش یه جمله عالی بکار میبره میگه من شناسنامه ندارم الان که آمریکام!
نه ایرانی هستم نه آمریکایی!( واقعا هم عالی گفته)
ویزای مالتی هم 2 ساله اعتبارش.(بالفرض خود بنده ویزام سینگل و یکبار ورود هست و وقتی افسر من رو که البته سنم آنچنان بالا هم نیست دید تعجب کرد و گفت لیسانس میری؟! گفتم نه جناب آقای پلیس! مقاطع بالاتر! اونم سه تا دایره دور اون عدد 1 کشید و بهم یه جورایی نشون داد و فکر میکرد نمیدونم. تازه اونجا باور کنید اونجا درک کردم سینگل یعنی چی!! البته میدونستم حتی اگر ویزا مالتی بود باز من برنمیگشتم به دلایل معلوم(هزینه + فشار شدید درسی در آمریکا و ...)
حالا بریم سر سوال شما:
شما کمی زودتر این احساس بهش دست داده. این احساس بسته به آدمش داره. تعداد بچه ها در خانواده،وضع مالی، میزان احساسات و حتی باید بگم افکار س ی ا س ی غالب خانواده.(اینا واقعا مهم هستن و تاثیر میگذارن روی فرد)
اینجا بحث آمریکا رو تموم کنم با این مورد:
افراد زیر راحت تر و خیلی بهتر میتونن به زودی فراموش کنن گذشته رو و اون احساس شما رو:
1- از این ادم های با پشتکار در سطح بالا!!!! (اهل عمل نه در سطح حرف)
2- خوشبین و امیدوار ( وضغیت روحی مساعد بسیار مهمه)
3- یک ایده ی فوق الاده
4 - اصلا س ی اس ی نبودن!(شاید این مورد اخر واسه بعضی ها مفهوم نداشته باشه ولی واسه عده ای قلیل از دانشجویان،دقت کنید دانشجویان نه هر کسی خیلی تاثیر میگذاره، در مورد افکار گذشته)
دوست قبلی وضعیت اقتصاد خانواده رو خوب اومد و جای تامل هم داره!
اما اصل مطلب:
این احساس شما قابل درک هست. من خودم قبل رفتن میگفتم فقط هدف فقط هدف. بله این واقعا بعضی مشکلات رو حل میکنه ولی اصل سر جاش هست. بر طبق اصول روانشناسی میشه افراد مهاجر رو در تقسیم بندی کرد:
1- بعضی افراد اول که میرن میگن وااااااااااااااای عجب جایی هست و ... که مربوط به دوران شیفتگی هست. بعد یه مدت میبینن نه بابا همه جا هم که اسمون همون یه رنگه و تازه دلتنگی میاد براشون!
2- افرادی که اول 3 ماه تحت فشار هستن و بعد عادت میشه براشون(این عده از اول هم توقع آنچنانی نداشتن و برای مثال از ایالات متحده بهشت نساخته بودن برا خودشون یا مثلا از اروپا(که امروزه بعضی ها ورد زبونشونا شده بیمه رایگانه اتوبوس مفته مملکت سوسیال هستش پرستارا قربون آدم میرن!! و...)بابا جان آخه ببین اصلا کار واست پیدا میشه به عنوان یه غریبه که بخوای اونارو هم داشته باشی)
این مسایل ربطی به اینکه شخص زحمت کشیده اومده نداره:
یه مثال میزنم شاخ در بیارین! دوست من با هزار بدبختی رفت دانمارک واسه ادامه تحصیل 3 ماه بعد دیدم ایرانه و شرکت زده!
و یا برعکس دوستی داشتم به راحتی اومده آمریکا بدون کلیرنس و مشکلی هم نداره.
شما اگر اروپا میرید: این نظر من هستش زیاد مشکلی نخواهید داشت. میدونید چرا؟
چون حداقل میدونید که اگر واقعا فشار روحی زیاد شد به راحتی فقط هزینه داره میتونید برگردید یه مدت و دوباره برید(ارجاع به دوستی که بین ایتالیا و امریکا، ایتالیا رو برگزید دانشگاههای تقریبا هم سطح)، ولی این لامصب آمریکا اینطور نیست.
این فکر کار شما رو راحت میکنه و فشار رو کم میکنه. دقت کنید این فکر شما حداقل ارامش ور میده بهتون.لازم نیست حتما انجام بشه!
در نهایت افراد با شرایط زیر خیلی خیلی راحت با زندگی در خارج کنار میان:
1- دانشجویانی که چندین و چند سال در شهر دیگری بودن
2- دانشجویانی که به اقتضای شغل پدر بیشتر اوقات تقریبا خونه رو خودشون اداره میکردن
3- دانشجویانی که سربازی رفتن!
4- دانشجویانی که اون فکر گزینه 4 که بالا گفتم رو اصلا ندارن!
5- دانشجویان میلیاردر(واقعا هم اینطوریه!)
6- دانشجویانی که فقط خودشون رو میبینن و مغرور هستن و انگار از دماغ فیل بیرون اوندن(شرمنده رک گفتم چون اینجا ما رو اینجور عادت دادن!)
7- دانشجویانی که ارتباطاتشون قویه. این وافعا مهمه، بر خلاف مثلا خود من که حالا حالا ها با هر کسی نمیفتم که این خیلی بده!
این عوامل بالا باید چند سال قبل رفتن باشه وگرنه مثلا شما با دو ماه دوری فرقی در حالتون نمیکنه!
راهکار ها برای جلوگیری از این احساس قبل و بعد اومدن:
1- با خانواده باشید و تفریح کنید و شادی کنید و به مرور گذشته بپردازید(مثلا جام جهانی رو با هم تحلیل کنید!!)
2- سعی کنید در مورد اینده صحبت کنید و آرمانهاتون و اون چیزایی که مربوط به خانواده میشه(مثلا به اهدافتون که دعوت نامه میفرستم برا بابا مامان اینا تا بیان دم فرودگاه برلین با BMW برشون دارم ببرم DOWNTOWN مهمون کنمشون برای اجرای موزارت در فضای باز همراه پیده آلمانی با حالا مثلا شامپاین بدون الکل)!![img]images/smilies/wink.gif[/img]
3- در کارهای روزمره بیشتر کمک کنید.
4- هیچی دیگه باز اهدافتون رو در ذهنتون ترسیم کنید.
من تازه اومدم خودم ولی کلا به نظر میاد کم کم که فشار کاری زیاد خواهد شد کمی از اون احساسی که شما دارید (که در خارج هم اندکی خواهید داشت) کمتر خواهد شد. به قول یکی از دوستان شما وقتی وقت ندارید واسه شکمتون،چطور میتونید وقت بگذارید واسه دلتنگی هاتون!
یه نکته یادم رفت بگم: در خارج از کشور هم فکر نکنید برگشتن به کشور به مدت مثلا یک ماه میتونه مشکل گشا باشه! تجربه یک زن و شوهر دانشجو که یک ماه برگشتن ایران(آمریکا بودن و عمران و ویزای مالتی): خیلی حال و هوامون خوب بود وقتی در فرودگاه شیکاگو بودیم و داشتیم میرفتیم به سمت استانبول و از اونجا دارم میرم به تهران دارم میرم به تهران!!
وقتی رسیدیم به به خونواده رو دیدیم و نون و پنیر وسنگک و چای نبات و نمیدونم قرمه سبزی و برج میلاد و ونک و ...
بعد دو روز خودشون میگفتن:
کی 28 روز میگذره برگردیم؟(خطی بکش رو دیوار تا برسه به n بار!)
بااحترام
ناخواناترین نوشته ها از قوی ترین حافظه ها ماندگارترند...
دوستان گرامی لطفا سوالتون رو در مرتبط ترین انجمن و فقط یکبار بپرسید. از پاسخ دادن به سوالات خصوصی و عمومی در پیام خصوصی معذورم.
دوستان گرامی لطفا سوالتون رو در مرتبط ترین انجمن و فقط یکبار بپرسید. از پاسخ دادن به سوالات خصوصی و عمومی در پیام خصوصی معذورم.