17-12-2016, 08:40 AM
رفتن از ایران به دردسرش میارزه؟ دوری از خانواده، وضعیت مبهم زندگی در یک کشور غریب، ندونستن زبان و فرهنگ و غیره. تحمل چندین مشکل که هر کدومشون به تنهایی مشکل بزرگی محسوب میشه واقعا کار منطقی و عاقلانهایه؟
اینها سوالاتی بود که حدود ۱۵-۲۰ سال پیش ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود و به مدت چند سال یکی از مشغلههای بزرگ ذهنی من بود. از هر جایی که میشد تا حدی به دنبال پاسخی برای این سوالات بودم، اما واقعا هیچ وقت پاسخ درستی براش پیدا نکردم و در نهایت صرفا با امید به این که پاسخ این سوالات مثبت باشه از ایران خارج شدم. من تو این پست قصد ندارم که مستقیما به این سوالها پاسخ بدم، چرا که واقعا پاسخ قطعیای براشون وجود نداره. هدف من از این پست اینه که بعد از گذشت حدود ۱۲-۱۳ سال از مهاجرت از ایران تجربیاتم رو با شما به اشتراک بگذارم. با توجه به این که خیلی از شما قصد دارید مثل من برای ادامه تحصیل از ایران خارج بشید، شاید این تجربیات بتونه دید بهتری بهتون بده تا بتونید در مورد آیندهتون واقع بینانهتر تصمیم بگیرید.
پیشینه افراد در ارزشیابی اونها از شرایطشون تاثیر زیادی میگذاره و از این جهت شاید بد نباشه قبل از این که ادامه مطلب رو بخونید، کمی در مورد گذشته من بدونید. من با خیلی دردسر تونستم بالاخره به امریکا برسم و مسیر پذیرش من حدود چهار سالی طول کشید. جزئیاتش رو میتونید در این پست بخونید.
بقیه این پست رو من به صورت پرسش و پاسخ از خودم مینویسم و سعی میکنم به پرسشهایی که در گذشته در ذهن خودم داشتم پاسخ بدم. شما هم در ادامه میتونید اگر پرسشهای دیگهای دارید بپرسید و من سعی میکنم تا حد امکان پاسخ بدم.
۱. آیا به اهداف شغلی و تحصیلیای که داشتی رسیدی و از شرایط فعلیت راضی هستی؟
فکر میکنم بعد از رسیدن به امریکا مسیری که طی کردم با موفقیت همراه بود. ظرف مدت نزدیک به چهار سال دکترا رو با شرایط خیلی خوبی گرفتم و بعد از اون وارد صنعت شدم. با توجه به رشته تحصیلیم که کامپیوتره، از همون ابتدا به سیلیکون ولی اومدم و شروع به کار کردم. با شرکت یاهو شروع کردم و چند تا شرکت بزرگ و کوچک رو تجربه کردم و الان هم در گوگل مشغول به کارم.
وقتی به گذشتهام فکر میکنم کار کردن تو شرکتهایی مثل گوگل و غیره برام در حد آرزو بود. در نتیجه امروز از این که تونستم به اینجا برسم خوشحالم، اما اون تصوری که از کار کردن در شرکتی مثل گوگل داشتم با واقعیت خیلی منطبق نبود و بسیار بلندپروازانه و خام بود. اون موقع تصور من از کار کردن در یک شرکت بزرگ این بود که من روی مهمترین پروژههای شرکت کار خواهم کرد و یکی از مهندسین اصلی و طراحان اصلی این پروژهها خواهم بود. واقعیت اینه که شرکتهای بزرگ با سرمایههای میلیاردی به هیچ عنوان حاضر نمیشن که مهمترین پروژههاشون رو وابسته به مهندسی بکنند که هیچ تضمینی به موندنش در شرکت نیست و هر لحظه ممکنه تصمیم بگیره که شرکت رو ترک کنه. لازمه اینجا توضیح بدم که قراردادهای استخدامی در امریکا اغلب بدون تضمین و مدت هستند و هر یک از طرفین قرارداد میتونند هر موقع که بخوان قرارداد رو فسخ کنند. یه مهندس میتونه در شرکتهای بزرگ تبدیل به یه مهره کلیدی بشه، اما واقعا تعداد این افراد در شرکتها خیلی کمه و معمولا افرادی هستند که
بیشتر از ده سال در شرکت موندهاند و واقعا در کارشون موفق بودهاند.
علیرغم این که بعضی از مسائل مطابق انتظاراتم پیش نرفت، برای جمعبندی میتونم بگم که پاسخ من به این سوال مثبته و از شرایط کاریم در کل راضی هستم.
۲. آیا تونستی به شرایط مالیای که تو ذهنت بود برسی؟
رشته کامپیوتر نرمافزار در بین رشتههای فنی یکی از پردرآمدترین رشتهها در امریکاست. شرکتهای سیلیکون ولی حقوقهای زیادی به مهندسین خودشون میدهند تا بتونند با شرکتهای دیگه که قصد استخدام اونها رو دارند رقابت کنند. به همین خاطر از نظر درآمدی من به بیشتر از اون چه که فکر میکردم رسیدم، اما این به این معنی نیست که من در بهترین شرایط زندگی میکنم. در کنار حقوقهای بالای سیلیکون ولی هزینههای زندگی سرسامآورند. یکی از هزینههای بزرگ اینجا هزینه مسکنه و یکی دیگه هزینه نگهداری بچه در طول روزه. اینجا اغلب زن و شوهرها باید هر دو کار کنند تا بتونند از پس هزینههای زندگی بربیایند. در طول روز که پدر و مادر خونه نیستند بچهها در مهدکودک یا توسط پرستارها نگهداری میشن. هزینه نگهداری بچهها بین ۱۵۰۰ الی ۳۰۰۰ دلار در ماهه. هزینه بزرگ دیگه مالیاته. با توجه به حقوقهای بالا، جمع مالیات و سایر کسورات در کالفورنیا بیش از ۴۰ درصد حقوقه. مالیات بر درآمد اما تنها مالیاتی نیست که شما پرداخت میکنید. مالیات بر خرید در کالیفورنیا حدود ۹٪ هست و شامل خرید تقریبا همه چیز غیر از مواد غذایی میشه. همچنین مالیات مسکن وجود داره که کمی بیشتر از ۱٪ هست. با توجه به قیمتهای خیلی زیاد مسکن در این منطقه، مالیات مسکن برای یک منزل مسکونی عادی حدود هزار دلار در ماهه. در نتیجه اگر همه این مالیاتها رو جمع بزنید، به راحتی نیمی از حقوق شما فقط صرف پرداخت مالیات میشه. کسر بزرگی از باقی حقوق هم هزینه نگهداری بچه و قسط وام خرید منزل یا اجاره منزل خواهد بود. به عبارتی حقوقها طوری تنظیم شده که بتونید از پس مخارج بربیایید، ولی نه این که بتونید ظرف مدت کوتاهی بار خودتون رو ببندید.
در نهایت میتونم بگم که برای مهندسین داشتن یک زندگی خوب ولی نه چندان لوکس در امریکا کاملا دستیافتنی است. شما بعد از چند سال میتونید با وام بانکی یک خونه نسبتا خوب در یک منطقه نسبتا خوب بخرید و یه ماشین خیلی خوب هم میتونید داشته باشید. (قیمت ماشین خیلی خوب نسبت به هزینههای زندگی اون قدر زیاد نیست.)
۳. دوری از خانواده چقدر برات سخت بوده؟
بعضی از مسائل هست که هیچ وقت نمیشه ارزش خاصی روشون گذاشت و به راحتی با هیچ چیزی قابل مقایسه نیستند. به نظر من و برای من در کنار خانواده بودن یکی از این مسائله. متاسفانه شرایط ویزای امریکا دوری از خانواده رو سختتر میکنه. من تا قبل از گرفتن گرین کارت که حدودا ۷-۸ سال بعد از خروجم از ایران اتفاق افتاد، به ایران برنگشتم. حتی بعد از اون هم به خاطر دوری راه و کم بودن مرخصیهای کاری در حد دو سال یک بار برای مدت کوتاهی فقط میتونم سفر کنم. این که من در کنار پدر و مادرم نبودم وقتی که به من نیاز داشتند یا این که پدر و مادر من تنها چند روز از این چند سالی که تنها نوهشون به دنیا اومده تونستهاند در کنارش باشند چیزی نیست که بتونم به راحتی از کنارش رد بشم و مطمئنم که همیشه آزارم خواهد داد.
۴. خوب بالاخره رفتن از ایران ارزشش رو داشت؟
برای درست پاسخ دادن به این سوال باید این رو در نظر بگیریم که من چه چیزهایی رو در ایران از دست دادم و در امریکا چه چیزهایی بدست آوردم.
مهمترین چیزی که در ایران از دست دادم در کنار خانواده بودنه. به غیر از اون موقعیت اجتماعی هم هست. به هر حال در کشوری که زبان خودش رو صحبت میکنیم و از اون آب و خاک هستیم، با داشتن تحصیلات خوب و موقعیتهای خوب کاری موقعیت اجتماعی بهتری نسبت به امریکا خواهیم داشت. هر چقدر هم انگلیسی رو خوب صحبت کنیم، بالاخره یه مقدار لهجهمون متفاوته. همچنین ما در این فرهنگ بزرگ نشدیم و حتی بعد از سالها زندگی همه آداب و رسوم این فرهنگ رو نمیدونیم. این موارد باعث میشه که حداقل در ذهن خودم احساس کنم که در ایران میتونستم موقعیت اجتماعی بهتری داشته باشم.
و اما در امریکا من یک مدرک دکترا از یک دانشگاه مطرح رو بدست آوردم. موفق شدم در شرکتهای مهم دنیا کار کنم و از شرایط زندگیم هم در کل راضیم. همون طور که میبینید چیزهایی که از دست دادم و چیزهایی که بدست آوردم از یک جنس نیستند و مقایسه کردنشون کار سادهای نیست. پس من از یک زاویه دیگه به این موضوع نگاه میکنم و سعی میکنم که این سوال رو طور دیگهای پاسخ بدم: آیا با دید و تجربهای که امروز دارم حاضر بودم که در ایران زندگی کنم؟ پاسخ این سوال منفیه. زندگی در شرایط فعلی ایران برای من خیلی مشکله. از مسائل اجتماعی و فرهنگی گرفته تا آلودگی هوا در تهران مسائلی هستند که باعث میشه من فکر کنم که مایل نیستم در ایران زندگی کنم و فرزندم رو در ایران بزرگ کنم. با توجه به این موضوع، من از تصمیمم برای رفتن از ایران پشیمون نیستم و فکر میکنم که حرکت مثبتی برای خودم و نسل بعد از خودم بوده. البته شاید در آینده و با تغییر شرایط در ایران یا آمریکا نظر من با نظر فعلی متفاوت باشه، اما در حال حاضر برآیند این مهاجرت رو مثبت میبینم.
۵. پس توصیهات به بقیه اینه که اونها هم از ایران مهاجرت کنند؟
به هیچ وجه نمیتونم به کسی چنین توصیهای بکنم. شرایط افراد و ترجیحاتشون یکسان نیست. همچنین اتفاقاتی که در زندگی میافته و موقعیتهایی که برای افراد مختلف پیش میاد خیلی متفاوته. در نتیجه افراد دیگه ممکنه تجربه کاملا متفاوتی از من داشته باشند. من فقط هدفم این بود که تا حد امکان بتونم یک ارزیابی کلی از شرایط خودم فقط به عنوان یک نمونه ارائه بدم تا بقیه بتونند با دید بهتری برای آینده خودشون و این که آیا مهاجرت تحصیلی برای اونها میتونه راهگشا باشه یا خیر تصمیم بگیرند.
اینها سوالاتی بود که حدود ۱۵-۲۰ سال پیش ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود و به مدت چند سال یکی از مشغلههای بزرگ ذهنی من بود. از هر جایی که میشد تا حدی به دنبال پاسخی برای این سوالات بودم، اما واقعا هیچ وقت پاسخ درستی براش پیدا نکردم و در نهایت صرفا با امید به این که پاسخ این سوالات مثبت باشه از ایران خارج شدم. من تو این پست قصد ندارم که مستقیما به این سوالها پاسخ بدم، چرا که واقعا پاسخ قطعیای براشون وجود نداره. هدف من از این پست اینه که بعد از گذشت حدود ۱۲-۱۳ سال از مهاجرت از ایران تجربیاتم رو با شما به اشتراک بگذارم. با توجه به این که خیلی از شما قصد دارید مثل من برای ادامه تحصیل از ایران خارج بشید، شاید این تجربیات بتونه دید بهتری بهتون بده تا بتونید در مورد آیندهتون واقع بینانهتر تصمیم بگیرید.
پیشینه افراد در ارزشیابی اونها از شرایطشون تاثیر زیادی میگذاره و از این جهت شاید بد نباشه قبل از این که ادامه مطلب رو بخونید، کمی در مورد گذشته من بدونید. من با خیلی دردسر تونستم بالاخره به امریکا برسم و مسیر پذیرش من حدود چهار سالی طول کشید. جزئیاتش رو میتونید در این پست بخونید.
بقیه این پست رو من به صورت پرسش و پاسخ از خودم مینویسم و سعی میکنم به پرسشهایی که در گذشته در ذهن خودم داشتم پاسخ بدم. شما هم در ادامه میتونید اگر پرسشهای دیگهای دارید بپرسید و من سعی میکنم تا حد امکان پاسخ بدم.
۱. آیا به اهداف شغلی و تحصیلیای که داشتی رسیدی و از شرایط فعلیت راضی هستی؟
فکر میکنم بعد از رسیدن به امریکا مسیری که طی کردم با موفقیت همراه بود. ظرف مدت نزدیک به چهار سال دکترا رو با شرایط خیلی خوبی گرفتم و بعد از اون وارد صنعت شدم. با توجه به رشته تحصیلیم که کامپیوتره، از همون ابتدا به سیلیکون ولی اومدم و شروع به کار کردم. با شرکت یاهو شروع کردم و چند تا شرکت بزرگ و کوچک رو تجربه کردم و الان هم در گوگل مشغول به کارم.
وقتی به گذشتهام فکر میکنم کار کردن تو شرکتهایی مثل گوگل و غیره برام در حد آرزو بود. در نتیجه امروز از این که تونستم به اینجا برسم خوشحالم، اما اون تصوری که از کار کردن در شرکتی مثل گوگل داشتم با واقعیت خیلی منطبق نبود و بسیار بلندپروازانه و خام بود. اون موقع تصور من از کار کردن در یک شرکت بزرگ این بود که من روی مهمترین پروژههای شرکت کار خواهم کرد و یکی از مهندسین اصلی و طراحان اصلی این پروژهها خواهم بود. واقعیت اینه که شرکتهای بزرگ با سرمایههای میلیاردی به هیچ عنوان حاضر نمیشن که مهمترین پروژههاشون رو وابسته به مهندسی بکنند که هیچ تضمینی به موندنش در شرکت نیست و هر لحظه ممکنه تصمیم بگیره که شرکت رو ترک کنه. لازمه اینجا توضیح بدم که قراردادهای استخدامی در امریکا اغلب بدون تضمین و مدت هستند و هر یک از طرفین قرارداد میتونند هر موقع که بخوان قرارداد رو فسخ کنند. یه مهندس میتونه در شرکتهای بزرگ تبدیل به یه مهره کلیدی بشه، اما واقعا تعداد این افراد در شرکتها خیلی کمه و معمولا افرادی هستند که
بیشتر از ده سال در شرکت موندهاند و واقعا در کارشون موفق بودهاند.
علیرغم این که بعضی از مسائل مطابق انتظاراتم پیش نرفت، برای جمعبندی میتونم بگم که پاسخ من به این سوال مثبته و از شرایط کاریم در کل راضی هستم.
۲. آیا تونستی به شرایط مالیای که تو ذهنت بود برسی؟
رشته کامپیوتر نرمافزار در بین رشتههای فنی یکی از پردرآمدترین رشتهها در امریکاست. شرکتهای سیلیکون ولی حقوقهای زیادی به مهندسین خودشون میدهند تا بتونند با شرکتهای دیگه که قصد استخدام اونها رو دارند رقابت کنند. به همین خاطر از نظر درآمدی من به بیشتر از اون چه که فکر میکردم رسیدم، اما این به این معنی نیست که من در بهترین شرایط زندگی میکنم. در کنار حقوقهای بالای سیلیکون ولی هزینههای زندگی سرسامآورند. یکی از هزینههای بزرگ اینجا هزینه مسکنه و یکی دیگه هزینه نگهداری بچه در طول روزه. اینجا اغلب زن و شوهرها باید هر دو کار کنند تا بتونند از پس هزینههای زندگی بربیایند. در طول روز که پدر و مادر خونه نیستند بچهها در مهدکودک یا توسط پرستارها نگهداری میشن. هزینه نگهداری بچهها بین ۱۵۰۰ الی ۳۰۰۰ دلار در ماهه. هزینه بزرگ دیگه مالیاته. با توجه به حقوقهای بالا، جمع مالیات و سایر کسورات در کالفورنیا بیش از ۴۰ درصد حقوقه. مالیات بر درآمد اما تنها مالیاتی نیست که شما پرداخت میکنید. مالیات بر خرید در کالیفورنیا حدود ۹٪ هست و شامل خرید تقریبا همه چیز غیر از مواد غذایی میشه. همچنین مالیات مسکن وجود داره که کمی بیشتر از ۱٪ هست. با توجه به قیمتهای خیلی زیاد مسکن در این منطقه، مالیات مسکن برای یک منزل مسکونی عادی حدود هزار دلار در ماهه. در نتیجه اگر همه این مالیاتها رو جمع بزنید، به راحتی نیمی از حقوق شما فقط صرف پرداخت مالیات میشه. کسر بزرگی از باقی حقوق هم هزینه نگهداری بچه و قسط وام خرید منزل یا اجاره منزل خواهد بود. به عبارتی حقوقها طوری تنظیم شده که بتونید از پس مخارج بربیایید، ولی نه این که بتونید ظرف مدت کوتاهی بار خودتون رو ببندید.
در نهایت میتونم بگم که برای مهندسین داشتن یک زندگی خوب ولی نه چندان لوکس در امریکا کاملا دستیافتنی است. شما بعد از چند سال میتونید با وام بانکی یک خونه نسبتا خوب در یک منطقه نسبتا خوب بخرید و یه ماشین خیلی خوب هم میتونید داشته باشید. (قیمت ماشین خیلی خوب نسبت به هزینههای زندگی اون قدر زیاد نیست.)
۳. دوری از خانواده چقدر برات سخت بوده؟
بعضی از مسائل هست که هیچ وقت نمیشه ارزش خاصی روشون گذاشت و به راحتی با هیچ چیزی قابل مقایسه نیستند. به نظر من و برای من در کنار خانواده بودن یکی از این مسائله. متاسفانه شرایط ویزای امریکا دوری از خانواده رو سختتر میکنه. من تا قبل از گرفتن گرین کارت که حدودا ۷-۸ سال بعد از خروجم از ایران اتفاق افتاد، به ایران برنگشتم. حتی بعد از اون هم به خاطر دوری راه و کم بودن مرخصیهای کاری در حد دو سال یک بار برای مدت کوتاهی فقط میتونم سفر کنم. این که من در کنار پدر و مادرم نبودم وقتی که به من نیاز داشتند یا این که پدر و مادر من تنها چند روز از این چند سالی که تنها نوهشون به دنیا اومده تونستهاند در کنارش باشند چیزی نیست که بتونم به راحتی از کنارش رد بشم و مطمئنم که همیشه آزارم خواهد داد.
۴. خوب بالاخره رفتن از ایران ارزشش رو داشت؟
برای درست پاسخ دادن به این سوال باید این رو در نظر بگیریم که من چه چیزهایی رو در ایران از دست دادم و در امریکا چه چیزهایی بدست آوردم.
مهمترین چیزی که در ایران از دست دادم در کنار خانواده بودنه. به غیر از اون موقعیت اجتماعی هم هست. به هر حال در کشوری که زبان خودش رو صحبت میکنیم و از اون آب و خاک هستیم، با داشتن تحصیلات خوب و موقعیتهای خوب کاری موقعیت اجتماعی بهتری نسبت به امریکا خواهیم داشت. هر چقدر هم انگلیسی رو خوب صحبت کنیم، بالاخره یه مقدار لهجهمون متفاوته. همچنین ما در این فرهنگ بزرگ نشدیم و حتی بعد از سالها زندگی همه آداب و رسوم این فرهنگ رو نمیدونیم. این موارد باعث میشه که حداقل در ذهن خودم احساس کنم که در ایران میتونستم موقعیت اجتماعی بهتری داشته باشم.
و اما در امریکا من یک مدرک دکترا از یک دانشگاه مطرح رو بدست آوردم. موفق شدم در شرکتهای مهم دنیا کار کنم و از شرایط زندگیم هم در کل راضیم. همون طور که میبینید چیزهایی که از دست دادم و چیزهایی که بدست آوردم از یک جنس نیستند و مقایسه کردنشون کار سادهای نیست. پس من از یک زاویه دیگه به این موضوع نگاه میکنم و سعی میکنم که این سوال رو طور دیگهای پاسخ بدم: آیا با دید و تجربهای که امروز دارم حاضر بودم که در ایران زندگی کنم؟ پاسخ این سوال منفیه. زندگی در شرایط فعلی ایران برای من خیلی مشکله. از مسائل اجتماعی و فرهنگی گرفته تا آلودگی هوا در تهران مسائلی هستند که باعث میشه من فکر کنم که مایل نیستم در ایران زندگی کنم و فرزندم رو در ایران بزرگ کنم. با توجه به این موضوع، من از تصمیمم برای رفتن از ایران پشیمون نیستم و فکر میکنم که حرکت مثبتی برای خودم و نسل بعد از خودم بوده. البته شاید در آینده و با تغییر شرایط در ایران یا آمریکا نظر من با نظر فعلی متفاوت باشه، اما در حال حاضر برآیند این مهاجرت رو مثبت میبینم.
۵. پس توصیهات به بقیه اینه که اونها هم از ایران مهاجرت کنند؟
به هیچ وجه نمیتونم به کسی چنین توصیهای بکنم. شرایط افراد و ترجیحاتشون یکسان نیست. همچنین اتفاقاتی که در زندگی میافته و موقعیتهایی که برای افراد مختلف پیش میاد خیلی متفاوته. در نتیجه افراد دیگه ممکنه تجربه کاملا متفاوتی از من داشته باشند. من فقط هدفم این بود که تا حد امکان بتونم یک ارزیابی کلی از شرایط خودم فقط به عنوان یک نمونه ارائه بدم تا بقیه بتونند با دید بهتری برای آینده خودشون و این که آیا مهاجرت تحصیلی برای اونها میتونه راهگشا باشه یا خیر تصمیم بگیرند.
«ارزش زندگی میتواند با توانایی فرد برای تغییر سرنوشت انسانهایی که در موقعیت پایینتری از وی قرار دارند، اندازهگیری شود.» --Bill Strickland
لطفا سوالاتتون رو در فروم بپرسید و از پیام خصوصی برای این منظور استفاده نکنید. در صورتی که مایلید من به سوال شما پاسخ بدم @Babak رو در متن سوال قرار بدید.
چنانچه با ساختار فروم آشنا نیستید و نمیدونید سوالتون رو کجا بپرسید، سوالتون رو در این موضوع مطرح کنید تا مشاوران شما رو راهنمایی کنند.
لطفا سوالاتتون رو در فروم بپرسید و از پیام خصوصی برای این منظور استفاده نکنید. در صورتی که مایلید من به سوال شما پاسخ بدم @Babak رو در متن سوال قرار بدید.
چنانچه با ساختار فروم آشنا نیستید و نمیدونید سوالتون رو کجا بپرسید، سوالتون رو در این موضوع مطرح کنید تا مشاوران شما رو راهنمایی کنند.